نام کتاب : الكافي ( أصول الكافي ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 351
1 - امام جواد عليه السلام فرمايد : امام صادق عليه السلام فرمود : در آن ميان كه پدرم طواف كعبه مينمود ، مردى نقاب زده ناگهانى پيدا شد و هفت شوط او را قطع كرد و او را بخانه كنار صفا آورد و دنبال من هم فرستاد تا سه نفر شديم ، آن مرد بمن گفت خوش آمدى پسر پيغمبر ! سپس دستش را بر سرم نهاد و گفت : خير و بركت خدا بر تو باداى امين خدا پس از پدرانش ! ( سپس متوجه پدرم شد و گفت ) اى ابا جعفر ! اگر ميخواهى تو بمن خبر ده و اگر ميخواهى من بتو خبر دهم ، ميخواهى از من بپرس يا من از تو بپرسم ، ميخواهى تو مرا تصديق كن يا من ترا تصديق كنم ، پدرم فرمود : همه اينها را ميخواهم ( و با هيچ يك مخالف نيستم ) آن مرد گفت : پس مبادا كه در جواب سؤال من زبانت چيزى گويد كه در دلت چيز ديگر باشد ، فرمود : اين كار را كسى ميكند كه در دلش دو علم مختلف باشد و خداى عز و جل از علمى كه در آن اختلاف باشد امتناع دارد ( پس علم ما هم كه از علم خدا سرچشمه ميگيرد اختلاف ندارد ) . آن مرد گفت : سؤال من همين بود كه شما يك سرش را گفتى ، بمن خبر دهيد : اين علمى كه در آن اختلاف نيست ، چه كسى آن را ميداند ، پدرم فرمود : اما تمام اين علم نزد خداى جل ذكره ميباشد و اما آنچه براى بندگان لازمست ، نزد اوصياء است ، آن مرد نقابش را باز كرد و راست نشست و چهره اش شكفته شد و گفت : من همين را ميخواستم و براى همين آمدم . شرح - واقع و حقيقت در هر موضوعى يك چيز است و كسى كه بواقع و حقيقت عالم باشد هميشه يك چيز مىگويد ، هيچ گاه دو گفتار مخالف از او شنيده نميشود ، اختلاف در گفتار و احتمالات بسيار نسبت بكسانيست كه واقع و حقيقت را نميدانند و در گفتار و نوشتجاتشان تناقض و اختلاف و توالى فاسدة و لوازمى كه خود آنها
351
نام کتاب : الكافي ( أصول الكافي ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 351