responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 323


ترجمهء ( 766 ) مقام هفتم - پيامبر به من سفارش كرده بود كه در پايان زندگى با گروهى از ياران خود مىجنگم كه روزها روزه‌اند و شبها را به بندگى خدا مىگذارنند و قرآن مىخوانند ليك از راه سرپيچى و نبرد با من چون يكى كه از كمان به در رود از دين به در روند ذو الثديه در ميان ايشان است . پس از كشتار ايشان و حكمين به اينجا بازگشتم ، برخى از اين گروه به يك ديگر گرويدند و خود را سرزنش كردند كه چرا سرانجام نبرد صفين به حكمين پايان يافت براى خويشتن گزيرى نيافتند جز نكوهش از پيشواى خود ، گفتند : پيشواى ما بايد از رأى نادرست ما پيروى نمىكرد و چون خطاء ما بر او مسلم بود خود با خطاكاران را بكشد چون سستى كرد و از ما پيروى نشان داد كافر گرديد و اكنون كشتن وى بر ما مباح است ، بر اين راى همداستان شدند و با شتاب از لشكرگاه من بيرون رفتند و بانگ برآوردند : « لا حكم الا لله » دسته‌يى از آنان در نخيله ماندند و دسته‌يى به حروراء رفتند و دسته‌يى به خاور راندند و از دجله گذشتند و بهر مسلمانى كه مىرسيدند او را به تكفير من مىآزمودند هر گاه اظهار موافقت با ايشان مىكرد زنده مىماند و اگر نه او را مىكشتند من نزد دسته نخستين و دومين رفتم و آنان را به فرمان بردارى خدا و حق و بازگشت به خدا دعوت كردم ايشان جز شمشير چيزى نپذيرفتند و هيچ شرط و قيدى آنان را خرسند نمىكرد چون گريزى نبود اول دسته را به حكم خدا تسليم كردم اين دستهء نخيله و آن دستهء حروراء را به قتل رسانيدم .
اى برادر جهود من براى ايشان دريغ مىخورم ، هر گاه در اين راه نمىرفتند براى اسلام دژ استوارى بودند ، اما با حكم خدا چه مىتوان كرد ؟ به گروه سوم پيكها و نامه‌ها فرستادم ، البته سودمند نشد ، مسلمانان را به بهانه مخالفت با خود مىكشتند ، چند بار اين شخص را مقصود ( مالك اشتر ) و ديگرى را يعنى احنف بن قيس و ديگران را به هيچ حال باز نگشتند ناگزير نبرد كردم . اى برادر جهود ، ايشان بيش از چهار هزار بودند همه در جنگ با من كشته شدند . آنگاه آن مرد پستان دار يعنى ذو الثديه كه پيامبر از او به من گزارش داده بود در ميان كشتگان يافتم همهء اين حاضران آنجا بودند و او را ديدند ، آيا چنين نبود ؟
همه تصديق كردند .
سپس گفت : اى برادر جهود به دو هفت مقام آزمايش دادم تنها مقامى از هفتمين مانده ، آن نيز نزديك است . ياران على و رأس الجالوت گريستند پرسيدند آن چيست ؟ . على با دست خود به ريش خويش

323

نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 323
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست