نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 280
از گور بيرون آيى ، تو نخستين كسى هستى كه با من بر صراط بايستى ، تو نخستين كسى هستى كه با من جامهء بزرگى پوشى و چون زنده شوم زنده شوى ، تو نخستين كسى هستى كه با من در بهشت باشى ، تو نخستين كسى هستى كه با من از باده سر بسته مىنوشى . < فهرس الموضوعات > پيامبر هفت بار گفت خوشا كسى كه نديده به من گرود < / فهرس الموضوعات > ترجمهء ( 717 ) پيامبر هفت بار گفت خوشا كسى كه نديده به من گرود - ابو أمامه گفته : پيامبر گفت : خرما كسى كه مرا نديده و به من گرويد ، بعدا هفت بار گفت : خوشا كسى كه مرا نديده به من گرويد . < فهرس الموضوعات > هفت تن در زير عرش خدا باشند < / فهرس الموضوعات > ترجمهء ( 718 ) هفت تن در زير عرش خدا باشند - پيامبر گفت : هفت تن را خدا در قيامت زير سايهء عرش جاى دهد . آن روز كه جز سايهء او سايهايى نباشد : پيشواى دادگر ، جوانى كه در بندگى خدا بزرگ شده ، آنكه چون از مسجد در آيد هوس بازگشتن به مسجد داشته باشد ، دو تن كه براى خدا با هم گرد آمدند و در آن بسر بردند تا از يك ديگر جدا شدند ، آنكه در تنهايى به ياد خدا باشد و از بيم خدا ديدگانش سرشك بارد ، مردى كه زن زيبايى خانوادهدار او را به خويشتن خواند و او نپذيرد و گويد : من از خداى همى ترسم . آنكه در راه خدا صدقه دهد چنان كه دست چپ وى از راست آگاه نگردد . در روايت ديگر به همين مضمون از پيامبر رسيده ليك با اختلاف ترتيب ، به جاى دو مرد ، گفته : مردى كه برادر مؤمن خود را ببيند و گويد : ترا براى خدا دوست دارم .
280
نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 280