نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 215
ترجمهء ( 581 ) خداى به پيامبرى دستور داد به پنج چيز عمل كند - ابو صلت هروى گفته : از امام رضا شنيدم كه مىگفت : خدا به يكى از پيامبران خود وحى كرد كه فردا بامدادان نخستين چيزى كه بدان برخوردى بخور و دومين را نهان ساز و سومين را بپذير و چهارمين را نوميد مساز و پنجمين را از آن بگريز . پيامبر بامداد بيرون رفت ، كوه سياه بزرگى را ديد ، با خود گفت خداى گفته اين را بخورم و گزيرى نيست چون نزديك به آن شد ديد لقمهء خرديست آن را خورد خوش مزه يافت ، در ميان راه طشت زرينى يافت ، گفت خداى دستور داده اين را نهان سازم . مغاكى كند و آن را در آنجا نهان ساخت ، چون دور شد ديد آن طشت باز آشكار شد . باز در راه خود پرندهيى را ديد كه بازى از پى اوست ، پرنده به گرد وى آمد آن را در آستين خود نهفت باز گفت : شكار مرا نهان كردى اين شكار من بود . پيامبر براى آنكه باز نوميد نگردد پارهيى از ران خود را بريد و پيش او افكند . ناگاه مردارى ديد بد بوى ، گفت بايد از اين بگريزم . بعدا در خواب ديد كه كسى به او مىگويد به آنچه فرمان رفته بود انجام دادى . آن كوه خشم است بنده چون خشمناك گردد و خشم خود را خورد آن خشم سرانجام لقمهء گوارايى گردد . طشت كردار نيك است هر چند بنده آن را نهان سازد خدايش آن را آشكار كند . پرنده اندرزگر است اندرز وى را بپذير و باز نيازمند است وى را نوميد مساز ، مردار شياد است يعنى غيبت كردن است از آن گريز » .
215
نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 215