responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 173


خدا ترا نميراند تا از دو چشم كور گردى . و اما تو اى خالد بن يزيد هر گاه از پيامبر شنيدى كه مىگفت :
هر كه را من سرور هستم اين على سرور اوست ، امروز به سرورى من گواهى ندهى خدا ترا به مرگ جاهليت بميراند اما تو اى براء بن عازب هر گاه شنيدى كه پيامبر گفته : هر كه من ولى او هستم اين على ولى اوست . امروز به ولايت من گواهى ندهى خدا ترا نميراند مگر همان جا كه از آن مهاجرت كردى .
جابر بن عبد الله انصارى گفته : به خدا سوگند انس بن مالك را ديدم پيس شده بود هر چه خواستى آن را با دستار خود بپوشاند پوشيده نشدى . و اشعث بن قيس را ديدم دو ديده‌اش كور شده بود و مىگفت ستايش خداى را كه نفرين على مرا در جهان كور كرد و به من نفرين شكنجهء آخرت نكرد . و اما خالد بن يزيد چون مرد خويشان وى او را در سرايش به خاك سپردند ، قوم كنده آگاه شدند و اسب و اشتر آوردند و در سرايش به شيوهء زمان جاهليت پى كردند و مردن وى به رسم جاهليت انجام شد . و اما براء بن عازب به فرمان معاويه فرماندار يمن شد و در همان جا درگذشت كه از آن مهاجرت كرده بود .

173

نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 173
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست