نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 309
مخزومى . عاص بن وائل سهمى ، اسود بن عبد يغوث زهرى ، اسود بن مطلب ، حارث بن طلاطلة ثقفى . 25 - حسين بن على عليه السّلام فرمود : يكى از دانشمندان يهوديان شام از امير المؤمنين پرسشهائى نمود حضرت در پاسخ يكى از سؤالات او فرمود : اما آنان كه مسخرة كردند خداوند در اين باره به پيغمبر فرمود : ( ما بجاى تو از مسخرةكنندگان دفاع كافى نموديم ) خداوند هر پنج نفرشان را در يك روز كشت و كشتن هر يك بطور مخصوص بخودش انجام گرفت . اما وليد بن مغيرة جريانش چنين بود كه مردى از قبيلهء خزاعة را در كنار راه ديد كه براى تيرهاى خود پره ميساخت يكى از پرههاى تير برك دست وليد ( كه ظاهرا با آن مرد همكارى ميكرد ) سخت برخورد بطورى كه رگ اصلى آن را بريد و آن قدر خون از رگش رفت تا مرد و او همى ميگفت : پروردگار محمد مرا كشت . و اما عاص بن وائل سهمى : براى انجام كارى به كدا ( كه كوهى است در ارتفاعات مكة ) رفت سنگى كه روى آن نشسته بود از زيرش غلطيد و از كوه پرت شد و پاره پاره شد و مرد و همى ناله مىكرد كه پروردگار محمد مرا كشت . و اما اسود بن عبد يغوث بهمراه غلامش به پيشواز فرزندش زمعة بيرون شد و زير درختى كه در دامنهء
309
نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 309