نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 242
و بر او ثنا خواند سپس فرمود : اى مردم جلو همين منبر چهار گروه از ياران پيغمبر هستند كه انس بن مالك و براء بن عازب و اشعث بن قيس كندى و خالد بن يزيد بجلى از آن چهار گروهاند سپس روى بانس كرده و فرمود : اى انس اگر از رسول خدا شنيدى كه ميفرمود بهر كه مولا منم ( اين ) على است مولاى او آنگاه امروز بجانشينى من گواهى ندهى از خدا ميخواهم كه تو را نكشد تا به بيمارى پيسى آن چنان دچار شوى كه عمامه آن را نپوشاند و اما تو اى اشعث اگر شنيدى از رسول خدا كه ميفرمود : بهر كه مولا منم ( اين ) على است مولاى او و آنگاه امروز بجانشينى من گواهى ندهى از خداوند ميخواهم كه تو را نكشد تا هر دو چشمت را كور گرداند و اما تو اى خالد بن يزيد اگر از رسول خدا شنيدى كه ميفرمود بهر كه مولا منم ( اين ) على است مولاى او بار الها دوستدار آن باش كه على را دوست بدارد و دشمن آن كس كه على را دشمن بدارد آنگاه امروز بجانشينى من گواهى ندهى از خداوند خواستارم كه تو را نكشد جز با مرگ دوران جاهليت و اما تو اى براء بن عازب اگر شنيدى از رسول خدا كه ميفرمود بهر كه منم مولا ( اين ) على است مولاى او بار الها دوستدار آن باش كه على را دوست بدارد و دشمن آن كس كه على را دشمن بدارد آنگاه امروز بجانشينى من گواهى ندهى از خداوند خواستارم كه تو را نميراند مگر همان جا كه از آن مهاجرت كردى . جابر بن عبد الله انصارى گويد : بخدا سوگند انس را ديدم دچار پيسى شده بود و ميخواست با عمامه اش
242
نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 242