نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 92
بفرست اوريا بميدان رفت و بر مشركان پيروز شد و بر داود ناگوار آمد دوباره نوشت كه او را جلو تابوت بجنگ بفرست در اين باره كشته شد داود زنش را تزويج كرد حضرت رضا دست بپيشانى زد و فرمود * ( إِنَّا لِلَّه وَإِنَّا إِلَيْه راجِعُونَ ) * شما يكى از پيغمبران خدا را نسبت داديد كه بنمازش بىاعتنائى كرد و دنبال پرنده اى رفت و دل بهرزگى داد و وسيله كشتن بيگناهى را فراهم كرد ، عرضكرد يا ابن رسول الله خطاى او چه بود ؟ فرمود واى بر تو داود گمان برد كه خدا خلقى داناتر از او نيافريده خدا دو فرشته فرستاد تا از ديوار محرابش بالا آمدند و گفتند ما دو طرفيم كه يكى بر ديگرى ستم كرده بحق ميان ما حكم كن و خلاف مگو و ما را به راه حق راهنمائى كن براستى اين برادر من نود و نه ميش دارد و من يك ميش دارم و ميگويد آن يكى را هم من بده بمن درشت ميگويد داود بر مدعى عليه شتاب كرد و گفت بتو ستم كرده كه يك ميش تو را هم خواسته است و از مدعى شاهد نخواست و بطرف او هم نگفت كه در جوابش چه گوئى ؟ اين بود خطاى او در حكمش نه آنكه شما ميگوئيد مگر نميشنوى كه خداى عز و جل ميفرمايد ( ص 27 ) اى داود براستى ما تو را در زمين خليفه كرديم ميان مردم درست حكم كن تا آخر آيه گفت يا ابن رسول الله پس داستان او با اوريا چه بود حضرت رضا فرمود در ايام داود چون شوهر زنى ميمرد يا كشته ميشد ديگر ازدواج نميكرد و اول كسى كه خدا برايش مباح كرد پس از قتل شوهر زنى پا او تزويج كند داود « ع » بود و اين امر بر اوريا سخت و ناگوار آمد و اما راجع بمحمد « ص » پيغمبر او گفته خداى عز و جل در دل پنهان كنى آنچه را خدا آشكار ميسازد و از مردم ميترسى و بايست از خدا بترسى موضوع اينست كه خداى عز و جل به پيغمبر
92
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 92