نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 491
< شعر > وليد و على را بخوانند بىشك براى جزا آشكارا ز راهى على را جزا هست باغ بهشتى جزاى وليد است روز سياهى < / شعر > 8 - على فرمود سلمان الخير ره بمن گفت كمتر شد كه تو بيائى و من نزد رسول خدا ( ص ) باشم جز اينكه ميفرمود اى سلمان اين و حزبش همان رستگاران در قيامتند . 9 - انس گويد كه پيغمبر فرمود على است كه هر چه امتم در آن اختلاف كنند براى آنها بيان كند بعد از من . 10 - همدانى گفت چون على بن ابى طالب فاطمه را بخاك سپرد بر لب قبرش ايستاد در آن نيمه شب كه او را بخاك سپرد و ميگفت : < شعر > جمعيت هر دوست جدائى دارد اندر بر مرگ هر جدائى است قليل از دست دهم يكى يكى را پى هم دانسته شود كه بىدوام است خليل از ياد برد مرا و مهرم بنهد گيرد ديگرى خليل و بر جام بدليل < / شعر >
491
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 491