نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 178
گفت بقصد دشمنانت اى امير المؤمنين فرمود هنوز در تو توانى مانده عرض كرد تقديم آستانت يا امير المؤمنين ، ريان بن صلت راوى اين حديث از امام رضا ( ع ) گويد آن حضرت از عبد المطلب اين اشعار را برايم خواند : < شعر > مردم همه از زمان خود عيب كنند عيبى نبود زمانه را جز خود ما ما عيب زمان كنيم و عيب از خود ماست گر نطق كند زمانه هجوش بر ما است از گوشت گرگ ، گرگ پرهيزد و ما از گوشت هم خوريم عيان و بس بىپروا < / شعر > 7 - على ( ع ) فرمود در نااميدى اميد بيشتريست موسى بن عمران ( ع ) رفت براى خاندانش آتش آرد خداى عز و جل با او سخن گفت و با مقام نبوت برگشت ، ملكه سبا از كشور خود بيرون رفت و بشرف اسلام و همسرى سليمان ( ع ) رسيد ، جادوگران مصر رفتند عزتى از فرعون بدست آرند و بشرف ايمان رسيدند . 8 - مفضل بن عمر گويد امام بحق ناطق جعفر بن محمد الصادق ( ع ) فرمود پدرم از پدرش باز گفت كه حسن بن على بن ابى طالب ( ع ) اعبد و ازهد و افضل اهل زمانش بود و هميشه پياده بحج ميرفت و بسا با پاهاى برهنه بود و هميشه چون ياد مرگ ميكرد ميگريست و چون ياد قبر ميكرد ميگريست و چون ياد قيامت و نشور ميكرد ميگريست و چون ياد گذشت بر صراط ميكرد ميگريست و چون ياد ملاقات با
178
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 178