نام کتاب : هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت ( فارسي ) نویسنده : سيد أحمد صفائي جلد : 1 صفحه : 94
" بريهه " : بلى . " هشام " : آيا آنچه را كه پسر مىتواند پدر هم مىتواند ؟ " بريهه " : بلى . " هشام " : در صورتى كه هر دو در دانائى و توانائى مساوى هستند چگونه يكى پدر و ديگرى پسر شده است و هر يك به ديگرى ستم روا داشته است ؟ ! " بريهه " : هيچ يك ستمكار نمىباشند واساسا ستمى در بين نيست . " هشام " : چرا ستم نيست هر يك حق ديگرى را كه شرافت ابوت باشد گرفته و نام هر يك را ديگرى غصب كرده است زيرا هر يك به موجب صلاحيت حق دارد پدر باشد بنابراين چرا پسر پدر نباشد و پدر پسر نباشد ؟ پس هر يك به ديگرى ستم نموده است برو امشب در اين مسأله تأمل كن . جلسه بر هم خورد و نصرانيان رفتند لكن از تشكيل اين جلسه و ملاقات هشام و مذاكره با وى بسيار پشيمان بودند و آرزو مىكردند كه كاش اين ملاقات حاصل نشده و اين مجلس مناظره تشكيل نمىشد . " بريهه " با غم واندوه به منزل خود مراجعت كرد زنش از جهت گرفتگى و پريشانى او پرسش كرد بريهه جريان را براى زنش نقل كرد . زنش گفت واى بر تو آيا ميل دارى به حق به گروى يا مىخواهى هميشه هم آغوش باطل باشى ؟ " بريهه " : ميل دارم پس از يافتن حق به آن ايمان آورم . " زن " : براى تو چه فرق مىكند هر جا حق را يافتى به آنجا ميل كن و البته از لجاجت و پا فشارى بر باطل دورى جوى ، چه لجاج از شك و ترديد خيزد و شك شوم و زشت است و كسانى كه در باطل پافشارى نمايند و راه لجاج پويند گرفتار آتش دوزخ شوند . " بريهه " گفتار زن را تصديق نمود و رأى او را تصويب كرد و تصميم گرفت كه صبحگاهان نزد هشام رفته تحقيق بيشترى در اطراف دين اسلام نمايد . چون شب سپرى شد نزد هشام آمد پرسيد آيا پيشوائى دارى كه عقايد خود را تطبيق با
94
نام کتاب : هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت ( فارسي ) نویسنده : سيد أحمد صفائي جلد : 1 صفحه : 94