responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت ( فارسي ) نویسنده : سيد أحمد صفائي    جلد : 1  صفحه : 214


و ناگفته نماند كه اين معنى به منطق معصوم نزديك است و از بعضى از روايات همين معنى استفاده مىشود [1] .
د - بعضى در معنى امر بين الامرين چنين گفته‌اند :



[1] ما يكى از رواياتى را كه معنى " فاضل استرآبادى " از آن استفاده مىشود براى خوانندگان محترم ذكر مىكنيم : مرحوم " ثقة الاسلام كلينى " در كتاب اصول كافى از " امام هشتم ( ع ) " روايتى نقل كرده كه متن آن روايت چنين است : " قال ( يعنى على بن اسباط ) سئلت ابا الحسن الرضا ( ع ) عن الاستطاعة قال : يستطيع العبد بعد اربع خصال . ان يكون مخلى السرب ، صحيح الجسم ، سليم الجوارح ، له سبب وارد من الله . قال : قلت جعلت فداك فسر لى هذا . قال : ان يكون العبد مخلى السراب ، صحيح الجسم ، سليم الجوارح ، يريد ان يزنى فلا يجد امراة ، ثم يجدها فاما ان يعصم نفسه فيمتنع كما امتنع يوسف ( ع ) او يخلى بينه وبين ارادته فيزنى فيسمى زانيا ولم يطع الله باكراه ولم يعصه بغلبة " . ترجمه روايت به فارسى چنين است : " على بن اسباط " گفت از " امام هشتم ( ع ) " از استطاعت و اختيار پرسيدم . " امام هشتم " : بنده بعد از چهار صفت داراى استطاعت مىشود : 1 - راهش بسوى فعل باز باشد . يعنى مانعى براى او از انجام فعل نباشد به عبارت ديگر قدرتى مزاحم او نباشد . 2 - تنش از امراضى كه مانع از انجام كار است سالم باشد . 3 - آلات يعنى اعضاء و جوارحى را كه براى فعل لازم است واجد باشد . 4 - سببى كه از ناحيه پروردگار است براى او مهيا و موجود باشد . " على بن اسباط " : فدايت شويم اين مطلب را براى من تفسير فرما . " امام هشتم " : كسى كه راهش باز و داراى سلامت مزاج و اعضاء و جوارحش سالم است مىخواهد زنا كند زنى را نمىيابد كه با وى زنا كند سپس چنين زنى را مىيابد در اين صورت يا عصمت نصيبش مىشود و از زنا خوددارى مىكند مانند يوسف ( ع ) يا بين او و اراده اش چيزى فاصله نمىشود و از عصمت محروم مىگردد و در نتيجه زنا مىكند پس زانى ناميده مىشود به هر صورت در صورت خوددارى به اكراه و اجبار خوددارى نكرده است . و در صورت ارتكاب معصيت هم مجبور در معصيت نبوده است . " بيان " : مرحوم " مجلسى اعلى الله مقامه " ، دو معنى براى سبب وارد از طرف خدا ، ذكر مىكند : 1 - سبب وارد عبارت از عصمت و واگذارى بنده به حال خويش است . 2 - سبب وارد اذن پروردگار است و اذن پروردگار را تفسير برفع موانع مىكند بنابراين " فلا يجد امراة " مثال براى صورتى است كه مانع از طرف خدا رفع نشده باشد و " ثم يجدها " مثال براى صورتى است كه سبب وارد از ناحيه خدا موجود باشد يعنى موانع رفع شده باشد . در اين صورت عصمت و تخليه مربوط به خود بنده است و بايد هر دو فعل يعصم و يخلى را معلوم خواند . و مراد از تخليه سرب همان فراغت بال و آزادى فكر و خيال از امر مزاحم و منصرف كننده است . بنابراين معنى كه مرحوم مجلسى احتمال داده از روايت معنى فاضل استرآبادى كه براى امر بين الامرين ذكر كرده استفاده مىشود . ناگفته نماند كه به خاطر دارم مرحوم صدر المتألهين سبب وارد را تفسير بداعى مىكند يعنى امرى كه انسان را تهييج و تحريك به اراده مىكند از قبيل وجود مشتهاى لطيف يا دشمن انتقام جو و " فلا يجد امراة " را مثال براى صورتى مىداند كه داعى وجود نداشته باشد و " ثم يجدها " را مثال براى صورتى مىداند كه داعى موجود باشد سپس اين معنى را با بيان فلسفى و عرفانى خود توضيح مىدهد طالبين بشرح اصول كافى آن مرحوم رجوع فرمايند . و در روايتى كه " صاحب احتجاج " و " تحف العقول " از " امام دهم ابو الحسن عسكرى ( ع ) " نقل كرده اند امام عليه السلام در رساله‌يى كه به اهل اهواز نوشته از " امام صادق " روايتى نقل كرده كه در آن روايت امام صادق در مقام بيان امر بين الامرين ، اركان استطاعت را پنج قرار داده و بجاى سبب وارد سبب مهيج يا مبيح ذكر فرموده است بدين شرح : 1 - صحت خلقت 2 - تخليه سرب 3 - مهلت در وقت 4 - زاد و راحله 5 - سبب مهيج يا مبيح . سپس اركان پنجگانه را بدين شرح تفسير فرموده : صحت خلقت - عبارت از اين است كه قواى ادراكى او از حواس ظاهره و باطنه و عقل ، كامل و زبانش گويا و در سازمان وجود وى كه به مقتضى آيه مباركه ( لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم ) بهترين سازمانها است نقصى نباشد . تخليه سرب - عبارت از اين است كه رقيب و نگهبانى او را جلوگيرى از امتثال امر خدا ننمايد . مهلت در وقت - عبارت از اين است كه عمرش كافى براى معرفت و امتثال باشد . زاد و راحله - عبارت از اين است كه هزينه انجام كار و مقدماتش را واجد باشد مثلا براى انجام حج بتواند لوازم سفر را از توشه و مركب مناسب تهيه نمايد . سبب مهيج يا مبيح - عبارت از نيت و قصدى است كه داعى و محرك انسان به عمل است و آن امرى است قلبى . پس كسى كه كارى كند كه قلبش معتقد به آن نباشد يعنى بداعى امتثال امر خدا آن كار را بجا نياورد بلكه براى تظاهر و عوام فريبى عملى را انجام دهد مقبول درگاه احديت نباشد ، يا آنكه بداعى تقيه و دفع شر دشمن وحفظ جان و مال خود خلافى را مرتكب شود در پيشگاه خدا مسؤليت ندارد . و اين تفسير مؤيد معنايى است كه صدر المتألهين براى سبب وارد بيان فرموده است .

214

نام کتاب : هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت ( فارسي ) نویسنده : سيد أحمد صفائي    جلد : 1  صفحه : 214
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست