نام کتاب : هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت ( فارسي ) نویسنده : سيد أحمد صفائي جلد : 1 صفحه : 108
" هشام " من حاضرم الا آنكه گاهى سخن در مناظره بجاى غامض و باريكى مىكشد كه يكى از دو خصم يا از راه خصومت و دشمنى يا از نظر مشتبه بودن و مشكل بودن فهم مطلب ، آن را انكار مىكند اگر مىخواهى حق آشكار گردد بايد او را به رعايت انصاف و ادارى كه در ميان من و خودش واسطه عادلى معين كند تا در صورت عدول هر يك از ما از راه حق او را به راه باز آورد . " عبد الله " : براستى كه ابو محمد ما را به راه انصاف مىخواند و ما نيز از آن تجاوز نمىكنيم . " هشام " : اين واسطه چه كسى خواهد بود و چه مذهب خواهد داشت ؟ آيا از اصحاب من باشد ، يا از اصحاب تو ، يا مخالف هر دو ، يا مخالف تمام ملت ؟ " عبد الله " : هر كه را مىخواهى اختيار كن كه من راضى هستم . " هشام " : راضى شدن به هر يك از اشخاصى كه گفته شد مشكل است ، زيرا اگر آن واسطه از اصحاب من باشد ، تو ايمن نخواهى بود از عصبيت او و اگر از اصحاب تو باشد ، من ايمن نيستم از اينكه عليه من قضاوت كند و اگر از مخالف هر دو باشد ، هىچكدام از او ايمن نيستيم ، پس مناسب اين است كه يك نفر از اصحاب تو معين شود و يك نفر از اصحاب من ، تا به اتفاق در سخنان ما نظر كرده از روى عدل و انصاف قضاوت نمايند . " عبد الله " : انصاف دادى و من نيز انتظار اين سخن را داشتم . " هشام " : متوجه يحيى شده و گفت آگاه باش كه سخن او را قطع كردم و با اندك سعى تمام راه هاى او را باطل ساختم و هيچ راه سخن براى او نگذاشتم و از مناظره بى نياز شدم . هرون پرده را حركت داد . يحيى نزد وى رفت هرون به يحيى گفت : اين متكلم شيعه با آن مرد خارجى قرار آداب مناظره را مىداد و هنوز شروع در مناظره نكرده دعوى مىكند كه مذهب او را باطل كرده از مناظره با او آسودم با او گوى كه بيان اين دعوى نمايد .
108
نام کتاب : هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت ( فارسي ) نویسنده : سيد أحمد صفائي جلد : 1 صفحه : 108