مردى از اهل بيت ظهور كند و دين را يارى و عدالت را آشكار سازد و مسلمانان از او پيروى كنند ، وى بر ممالك اسلامى استيلا يابد و مهدى ناميده شود . و خروج دجّال و حوادث پس از آن كه از نشانه هاى مسلم قيامت در روايات است بعد از ظهور وى اتفاق افتد و عيسى بعد از او فرود آيد و دجّال را از بين برد . يا همزمان با ظهور مهدى فرود آيد و او را در كشتن دجال يارى نمايد و در نماز به مهدى اقتدا كند " [1] آنگاه ابن خلدون بيست و هشت روايت را كه درباره مهدى ( عليه السلام ) آمده بررسى مىكند و به برخى از راويان آنها ايراد مىگيرد و چنين مىگويد : " اين مجموعه رواياتى ست كه بزرگان در شأن مهدى ( عليه السلام ) و ظهور وى در آخر زمان آوردهاند ، و چنان كه ملاحظه نمودى بجز اندكى ، بقيه خالى از نقد نيست " [2] سپس برخى از آراء اهل تصوف درباره مهدى منتظر را مورد نقد و بررسى قرار داده و آنگاه بحث خود را با اين گفتار پايان مىدهد : " بايد به اين حقيقت توجه داشت كه هيچ دعوتى به دين و حكومت كامل نمىشود مگر با نيروئى مصمم كه از آن پشتيبانى و دفاع كند تا امر خدا در آن آشكار گردد . اين مطلب را قبلا با دلائل قطعى ثابت كرديم و گفتيم كه تلاش شديد دولت فاطمىها و حتى قريش در سراسر جهان متلاشى شد و امت هاى ديگرى جايگزين آنان گرديدند كه سعى و تلاش بالاترى از تلاش قريش داشتند مگر گروهى از طالبيين از بنى حسن ، بنى حسين و بنى جعفر كه در سرزمين حجاز در مكه و ينبع در مدينه باقى مانده و در آن شهرها پراكنده و بر آن نقاط غالباند ، آنها دستههايى هستند كه از لحاظ وطن و حكومت و رأى و عقيده به صورت متفرق و پراكنده بسر مىبرند و شمار آنان به هزاران تن مىرسد . بنابراين چنانچه ظهور اين مهدى صحيح باشد
[1] مقدمه ابن خلدون ص 311 . [2] مقدمه ابن خلدون ص 322 .