" به اهل بيت پيامبر خود بنگريد ، اگر سكوت كردند سكوت كنيد و اگر از شما يارى خواستند ياريشان كنيد تا خداوند ناگاه بواسطه مردى از ما اهل بيت ( عليهم السلام ) گشايشى بوجود آورد . پدرم فداى آن فرزند بهترين كنيزان كه جز شمشير به آنها ( دشمنان ) چيزى عطا نكند و به كشتار و نابودى آنان پردازد و هشت ماه سلاح بر دوش ( مبارزه كند ) تا جائى كه قريش گويند اگر اين شخص از فرزندان فاطمه مىبود به ما رحم مىكرد " . " او هدايت الهى را بر خواسته هاى خود حاكم گرداند ، آنگاه كه ديگران هواى نفس خود را بر هدايت الهى ترجيح دهند و قرآن را ملاك و معيار انديشه و عمل قرار دهد ، آنجا كه ديگران قرآن را به رأى و نظر خويش تفسير كنند . زمين پاره هاى دل خود ( معادن و ذخائر ) را براى او خارج سازد و كليدهايش را تسليم او نمايد . آنگاه وى شيوه عدالت و راه و رسم پيامبر را به شما نشان دهد و كتاب و سنت را كه پيش از او متروك و فراموش گرديده زنده نمايد " [1] " رداى حكمت بر تن كند زيرا حكمت را با همه آداب و با توجه و عنايت قلبى فرا گرفته . حكمت گمشده اوست و او در طلب حكمت و جوياى آن . هنگامى كه اسلام غريب شود و همچون شترى خسته ، گردن خود را بر زمين بگذارد ، امام احساس غربت و دلتنگى كند . او حجت باقى مانده خداوند و جانشينى از جانشينان پيامبران اوست " [2] از سدير صيرفى نقل شده كه گفت : من و مفضل بن عمر و ابو بصير و ابان بن تغلب حضور امام صادق ( عليه السلام ) رسيديم ، حضرت با رداى خيبرى طوق دار بى يقه و آستين روى خاك نشسته بود و با حالتى پريشان و دلى سوزان مىگريست ، غم و اندوه در چهرهاش نمايان و دگرگونى در سيمايش هويدا و اشك در ديدگان مباركش حلقه زده و مىگويد : اى سرور من ، غيبت تو ، خواب از من ربوده و بستر زمين را بر من تنگ كرده و آرامش قلبم را از دستم گرفته . سرور من ، غيبت تو مصيبتهايم را جاودان ساخته و از دست دادن يك يك