خروج عوف سلمى از جزيره و يا تكريت و ممنوع شدن عراقيها از سفر حج به مدت سه سال ، فرو رفتن شهر بصره و خراب شدن آن اندكى پيش از ظهور حضرت ، فرو رفتنى ديگر در بغداد و حلّه و ورود نيروهاى مغربى يا غربى به عراق ، قيام فردى نيكوكار و شايسته با گروهى اندك جهت رويارويى با لشكر سفيانى ، شورش گروهكهايى از شيعه و سنى بر ضد آن حضرت كه شايد خطرناكترين آنها " گروه رميله دسكره " باشد كه منطقه اى است نزديك " شهربان " در استان ديالى عراق . اينك به مهمترين روايت هاى اين حوادث نظرى مىافكنيم : مرحله اول و دوم بارزترين مطلب در رواياتِ اين دو مرحله ، گرفتارى شديد مردم عراق از سوى فرمانروايان ستمگر و اختلاف اين فرمانروايان با هواداران درفشهاى سياه ( ايرانيان ) است . جابر بن عبد الله انصارى ( رحمه الله ) از رسول خدا ( صلى الله عليه وآله ) چنين نقل مىكند : " چنان شود كه به مردم عراق ، پيمانه اى غلّه يا درهمى نرسد ، گفتم از چه ناحيه اى ؟ فرمود : از ناحيه عجم كه مانع آن شوند " [1] يعنى مواد غذائى و كمكهاى مالى بواسطه جنگى كه با ايرانيان دارند به آنان نمىرسد . و اين همان بحران اقتصادى و گرسنگى و ترسى است كه روايت جابر جعفى در خصوص آن وارد شده كه گفت : " از امام باقر ( عليه السلام ) درباره آيه شريفه ( ولنبلونكم بشىء من الخوف والجوع ) يعنى : ما يقيناً شما را به چيزى از ترس و گرسنگى مىآزماييم ; سؤال كردم . حضرت فرمود : اى جابر ، اين ترس و قحطى دو جنبه