سفيد را توصيف مىكند ولى در متن روايت ، نوعى آشفتگى وجود دارد : " سفيانى پس از ورود به كوفه و بغداد ، لشكريان خود را به همه آفاق مىفرستد اما از اهل خراسان كه در آنسوى رودخانه قرار دارند ترس و وحشتى به جانش مىافتد . سپاهيان مشرق به آنها ( لشكريان سفيانى ) هجوم آورده و آنها را مىكشند ، وقتى اين خبر به سفيانى مىرسد سپاهى عظيم به استخر مىفرستد . آنها ( سفيانى و نيروهايش ) با حضرت مهدى ( عليه السلام ) و هاشمى در منطقه كوه سفيد با يكديگر برخورد مىكنند و بين آنها چنان جنگى بوقوع مىپيوندد كه ساقهاى پاى اسبان تا مچ در خون فرو مىرود " . روايت نخست ، تأثير شگرف شكست نيروهاى سفيانى در نبرد اهواز را يادآور مىشود كه اين شكست ، موج عظيمى در ميان ملتهاى مسلمان و بين هواداران حضرت بوجود مىآورد ، بطورى كه براى پيوستن به حضرت و بيعت با وى به جنب و جوش مىافتند و اين است معنى جمله " مردم مهدى را مىخواهند و او را مىجويند " . به هر حال ، بى ترديد مىتوان گفت كه سفيانى پس از فرو رفتن لشكرش در حجاز ، وارد مرحله عقبنشينى و شكست مىگردد . و تمام سعى خود را صرف حفظ و نگهدارى قلمرو حكومت خود در سرزمين شام و تقويت آخرين خط دفاعى فلسطين و قدس و آمادگى در برابر حمله نيروهاى حضرت مهدى ( عليه السلام ) مىكند . روايات ، جنگ ديگرى بين سفيانى با حضرت مهدى ( عليه السلام ) ذكر نمىكنند ، به جز نبرد بزرگ فتح قدس و آزادى فلسطين كه جنگ پايانى سفيانى است و به شكست هم پيمانان يهودى و غربى او نيز منتهى خواهد شد . سفيانى در نبرد فتح قدس از رواياتِ مربوط به اين نبرد بزرگ برمىآيد كه سفيانى با مشكلات زيادى روبرو مىشود ، اولين مشكل ، ضعف پايگاه مردمى او در سرزمين شام است زيرا قدرت و موقعيت فرمانروائى او هر قدر هم كه قوى باشد ، اما از آنجا كه مردم خطه شام ،