41 . ابن زياد - در پاسخ كسى به او اعتراض كرد - گفت : أمّا قتلي الحسين فإنه خرج على إمام وأمة مجتمعة . يعنى : دليل من در كشتن امام حسين ( عليه السلام ) حضرت اين بود كه او خروج كرد بر امام و امتى كه با يكديگر متحد بودند ( و او باعث تفرقه آنها بود ) . ( 1 ) 42 . حجّاج هنگامى كه مىخواست فرمان كشتن سعيد بن جبير را صادر كند به او گفت : من كسى را مىكشم كه اتحاد مردم را بر هم مىزند و دنبال تفرقه انگيزى است كه خدا از آن نهى كرده است . ( 2 ) 43 . هشام به امام باقر ( عليه السلام ) گفت : هميشه از خاندان شما كسى پيدا مىشود كه بين مسلمانان اختلاف افكنده و مردم را به خويش دعوت كند . ( 3 ) 44 . حاكم مدينه - كه از طرف منصور دوانيقى منصوب شده بود ، روز جمعه بر منبر رفته ، و پس از حمد و ثناى خدا - گفت : على بن ابى طالب با تفرقه افكنى بين مسلمانان و جنگ با مؤمنان مىخواست به خلافت برسد ! و كسانى را كه لياقت خلافت داشتند از آن باز داشت . ( 4 ) 45 . منصور دوانيقى به امام صادق ( عليه السلام ) گفت : تو حيا نمىكنى كه با اين ريش سفيد و با وجود انتساب به پيامبر ( صلى الله عليه وآله و سلم ) كلمات باطل بر زبان مىرانى و بين مسلمانان تفرقه افكنى نموده مىخواهى خون و خونريزى به پا كنى و بين مردم و حكومت فتنه انگيزى نمايى ؟ ! ( 5 )