آنها در نوشته هايشان به هر مناسبتى به شيعه طعن وارد كردهاند : آنها را ابله ، جاهل ، اهل بدعت ، اهل دروغ ، تابع هواى نفس ، و گمراه ترين و شرورترين فرقههاى اسلامى شمردهاند كه چيزى از دين براى آنها باقى نمانده ، و ادعاى اتفاق و اجماع بر كفرشان كردهاند . شيعه را مانند يهود ، نصارى ، مجوس ، بت پرستان ، و كمونيستها معرفى كردهاند ، حتى اگر به گمان مسلمان بودن نماز بخواند و روزه بگيرد ! آنها بر اين باورند كه تكفير شيعه واجب است ، و حتى كسى كه شك در كفر آنها داشته باشد نيز كافر است ! و گويند : اگر رافضى بميرد دست به بدن او نزنيد با چوب او را برداشته و در قبر دفنش كنيد . ابن تيميه تصريح مىكند كه جنگ با شيعه از جنگ با خوارج واجب تر ، و مال و عرض شيعه مباح است . و به تعبير ابن كثير ريختن خون شيعه از ريختن شراب حلال تر است ! ( 1 ) نكته هفتم : از ديرباز گروهى براى نيل به اهداف شوم و شيطانى خويش شعار وحدت را بهانه قرار داده و مخالفان خود را « فتنه انگيز » و « تفرقه افكن » ناميدهاند . گاهى به پيامبران الهى ( عليهم السلام ) نسبت اختلاف و برهم زدن نظم اجتماع مىدادند ، و يا خطاب به امامان معصوم ( عليهم السلام ) و پيروان آنها مىگفتند : « تريد أن تشقّ عصا المسلمين » ( 2 ) يعنى : شما مىخواهى بين مسلمانان تفرقه بيندازى .
1 . براى اطلاع بيشتر در اين زمينه رجوع شود به اول مقدمه و كتاب شبهات تأليف فارس تبريزيان ، ترجمه محمد انصارى . 2 . « شقّ العصا » : كنايه از بر هم زدن و متفرق كردن جماعت است ، لذا گروهى از لغويين آن را معنا كردهاند به : مخالفت كردن با جماعت مسلمين . ( تاج العروس 19 / 681 ) .