نكته نخستين : مراد از وحدت چيست ؟ ما با مخالفان در چه چيزى مىخواهيم متحد شويم ، در حق يا در باطل يا آميخته اى از حق و باطل ؟ بدون شك اتحاد در حق مطلوب است ، و آنچه مخلوطى از حق و باطل باشد چيزى جز باطل نخواهد بود كه : ( فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ ) . ( 1 ) از اميرمؤمنان ( عليه السلام ) روايت شده كه فرمود : فقط حق است و باطل ، ايمان است و كفر ، دانش است و نادانى ، خوشبختى است و بدبختى ، بهشت است و دوزخ ( و نسبت به هيچ كدام قسم سومى وجود ندارد ) هرگز حق و باطل در يك دل جمع نخواهد شد كه : ( ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُل مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ ) . ( 2 ) هلاكت و گمراهى مردم هم فقط از اين جهت بود كه تفاوتى بين امامان هدايت و پيشوايان كفر نگذاشته و آنها را مساوى دانستند . ( 3 ) پس مراد اشتراك در عقيده نيست ، بلكه مقصود جلوگيرى از فتنه و آشوب و اختلاف و تفرقه است . آيا بحث منطقى و مجادله حسنه با استناد به آيات قرآن و اخبار و آثار مورد قبول شيعه و سنى با وحدت - به معناى صحيح آن - منافات دارد ؟ ! نكته دوم : اگر همه جا حفظ وحدت لازم باشد و برائت از دشمن روا نباشد ، چرا اميرمؤمنان ( عليه السلام ) در برابر سران سقيفه سكوت نكرد و هنگامى كه مىخواستند او را مجبور به بيعت كنند با آنها احتجاج نمود ؟ !