نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 264
پشت سر من نيايد ، من خودم اين آهو را شكار خواهم نمود . " سپس اسب خود را دنبال آهو به حركت در آورد و به سرعت از سپاهيان فاصله گرفت . آهو از اين بيابان به آن بيابان و از اين قطعه به آن قطعه ره مىسپرد ، تا به يك وادى هولناك و دره مخوف قدم گذاشت ، در حالى كه هم چنان به گريز و سير خود ادامه مىداد و يزيد او را تعقيب مىكرد و بيابان هاى مخوف و دره هاى هولناك را پشت سر مىنهاد و فاصله زيادى بين او و سپاهيان پديد آمده بود . ناگهان عطش شديدى بر او غلبه نمود و چيزى از آب و غذا همراه نداشت . در اين هنگام چشمش به فردى افتاد كه كوزه آبى در دست دارد . از آب او مطالبه نمود . او پس از دادن مقدارى آب ، از شخصيت و هويتش پرسيد . او در پاسخ گفت : " من أمير المؤمنين ، يزيد بن معاويه هستم . " آن مرد اظهار نمود : " آيا تويى كه قاتل حسين بن على ( ع ) هستى ؟ و تويى كه كشنده فرزند رسول خدايى ؟ " و از جاى خود برخاست تا يزيد را بكشد . يزيد به سرعت رو پا به فرار گذاشت ، ولى ناگهان پاى او در ركاب اسب گير كرد و اسب به سرعت رو به دويدن نهاد و هر چه سرعت داشت ، از آن مرد فاصله گرفت . سر و صورت او در اثر كوبيده شدن و ساييده شدن ، خون آلود گرديد و به قعر جهنم ، جايگاه اصلى و مقر ابدى خويش و اصل شد . تعقيب كنندگان به يزيد رسيدند ، در حالى كه او از ركاب اسب خود آويزان بود و روح پليدش از قفس بدن مفارقت و به سوى آتش عذاب الهى رهسپار گرديده بود . صداى شيون از سپاه او بلند شد و آنان بدون يزيد به دمشق مراجعت نمودند . به اين ترتيب ، او به سزاى عمل ظالمانه اش گرفتار آمد . مقدمات قيام آن روزها ، حكومت و فرمانروايى دو شهر مهم ، كوفه وبصره ، در اختيار عبيدالله بن زياد بود و يزيد توصيه نموده بود كه شش ماه در كوفه و شش ماه در بصره اقامت نمايد . در ايام هلاكت يزيد ، او در بصره بسر مىبرد و در زندان او بيش از
264
نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 264