نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 155
< فهرس الموضوعات > واپسين لحظه ها < / فهرس الموضوعات > < فهرس الموضوعات > لحظات بعد از شهادت < / فهرس الموضوعات > راوى مىگويد : در اين هنگام غبار شديدى كه سياه و تاريك بود ، آسمان را فرا گرفت و باد سرخى در آن تاريكى وزيد ، به گونه اى كه چشم چشم را نمىديد و لشكر گمان كردند عذاب بر آنها نازل شده است . ساعتى بر اين حال ماندند تا هوا روشن شد . واپسين لحظه ها هلال بن نافع روايت مىكند كه من با سپاه عمر بن سعد ايستاده بودم . ناگاه شخصى فرياد زد : " اى امير ! بر تو بشارت باد كه شمر ، حسين ( ع ) را كشت . " من از صف لشكريان خارج شدم و برابر حسين ( ع ) ايستادم . ديدم آن حضرت در حال جان دادن است . به خدا قسم كشته به خون آغشته اى را كه بهتر و خوشروتر از او باشد ، هرگز نديده بودم . نور و زيبايى هيأت او ، مرا از انديشه شهادتش باز داشت . حسين ( ع ) در آن حال طلب آب مىكرد . پس ، از فردى از آن اشرار شنيدم كه مىگويد : " هرگز از آب سيراب نخواهى شد تا وارد " حاميه " گردى و از آب جوشان آن بنوشى ! " پس شنيدم كه او در پاسخ فرمود : " واى بر تو ! من وارد حاميه نمىشوم و از آب جوشان آن هرگز نمىنوشم ، بلكه من بر جدم رسول خدا ( ص ) و در منزل او در بهشت وارد مىشوم و از آب خوشگوار آن مىنوشم و از ستمهايى كه به من نموديد ، به او شكايت مىكنم . " هلال مىافزايد : لشكر از شنيدن اين سخن غضبناك شد ، به حدى كه گويى خداوند در دل هيچ يك از آنان رحمى قرار نداده بود . در حالى كه حسين ( ع ) با آنان سخن مىگفت ، سر از بدنش جدا كردند . من از بى رحمى آنان به شگفت آمدم وگفتم : " در هيچ كارى با شما همراهى و همكارى نخواهم كرد . " لحظات بعد از شهادت پس از آن كه امام ( ع ) به شهادت رسيد ، سپاه ابن سعد اقدام بر برهنه كردن حسين ( ع ) نمودند . پيراهن او را اسحاق بن حوبه حضرمى برد و پوشيد و مبتلا به برص شد و موهاى بدنش ريخت .
155
نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 155