نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 153
استخوانهاى سينه او فرو برد . سپس تيرى به سوى حسين ( ع ) انداخت ، آن تير بر گلوى او وارد آمد . در اثر آن تير بر زمين افتاد . سپس برخاست و نشست و تير را از گلوى خود خارج نمود و هر دو دست خويش را زير خونها گرفت و چون پر شد ، بر سر و محاسنش ماليد و فرمود : " با اين حال خدا را ملاقات مىكنم كه به خون خود خضاب گرديده ام ، در حالى كه حق مرا غصب كرده اند . " عمر بن سعد به مردى كه طرف راستش ايستاده بود ، گفت : " واى بر تو ! پياده شو و برو حسين را راحت كن . " خولى بن يزيد اصبحى خواست كه سر از بدن حسين ( ع ) جدا كند ، ولى لرزه بر بدنش افتاد و برگشت . سنان بن انس نخعى پياده شد و شمشير بر گلوى حسين ( ع ) زد وگفت : " به خدا قسم ، سر تو را جدا مىكنم ، با اين كه مىدانم تو پسر پيغمبر هستى و از جهت پدر و مادر بهترين مردمى . " پس از آن ، سر مقدس آن بزرگوار را از بدن جدا كرد . در اين مقام است كه شاعر گفته است : " چه مصيبتى مىتواند با مصيبت حسين ( ع ) برابرى كند ؟ در آن روزى كه دستهاى ناپاك و جنايتكار سنان بن انس او را به قتل رسانيد و سر از بدنش جدا كرد . " و روايت شده است كه مختار ، همين سنان بن انس را گرفت و انگشتان او را بندبند جدا كرد و سپس دستها و پاهاى او را قطع نمود و ديگى پر از روغن زيتون كرد و به جوش آورد و او را در آن انداخت و آن ناپاك در اضطراب و وحشت بود ، تا هلاك شد . ابوطاهر محمد بن حسن نرسى در كتاب " معالم الدين " روايت مىكند كه امام صادق ( ع ) فرمود : " چون حسين ( ع ) كشته شد ، فرشتگان به خروش آمدند و گفتند : " خدايا ! اين حسين برگزيده تو و پسر پيغمبر توست كه اين مردم او را كشتند ! " خداوند متعال صورت حضرت قائم ، امام زمان ( عجل الله فرجه الشريف ) را به آنان نشان داد و فرمود : " به دست اين مرد ، براى حسين از دشمنانش انتقام مىكشم . "
153
نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 153