نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني جلد : 1 صفحه : 779
6 - اميرمؤمنان عليه السلام از بازار خرما فروشان مى گذشت دخترى را ديد كه مىگريد ، پرسيد : دخترك ! چرا مىگريى ؟ گفت : اربابم درهمى به من داد و فرستاد خرما بخرم و من از اين مرد خرما خريدم ولى چون آن را بردم آنها نپسنديدند ، اينك پس آورده ام ولى اين فروشنده قبول نمى كند . امام به فروشنده فرمود : اى بنده خدا ، اين خدمتكار است و از خود اختيارى ندارد ، پولش را پس بده و خرما را بگير . فروشنده ( كه امام را نمى شناخت ) برخاست و تخت سينه حضرت كوفت ، مردم گفتند : اين آقا اميرمؤمنان است ! نفس آن مرد تنگ شده رنگ از چهره اش پريد و خرما را گرفت و پول را پس داد . آن گاه گفت : اى اميرمؤمنان ، از من راضى باش ، فرمود : اگر خود را اصلاح كنى - يا اگر حق مردم را بدهى - چه بسيار از تو راضى خواهم بود . [1] 7 - زن زيبايى از جايى مى گذشت و گروهى چشم چران به او نظر دوختند ، اميرمؤمنان عليه السلام فرمود : چشمان اين نرينه ها هوس ران و آزمند بود و همين سبب چشم چرانى آنها شد ، پس هر گاه يكى از شما زنى را ديد كه او را خوش آمد با همسر خود آميزش كند كه زنان همه يكى هستند . يكى از خوارج گفت : خدا بكشد اين كافر را ، چه داناست ! ياران از جاى جستند كه او را بكشند ، فرمود : آرام باشيد كه پاسخ دشنام دشنام است يا گذشت از آن گناه . [2] 8 - ابوهريره رداى روزى كه از آن حضرت به بدى ياد كرده و سخنان ناروايى به گوش او رسانده بود خدمت حضرتش رسيد و حوائجى خواست و امام همه را بر آورد . ياران امام بر اين كار اعتراض كردند ، فرمود : من شرم دارم كه جهل او بر علم من و گناهش بر عفو من و در خواستش بر بخشش من چيره
[1] - بحار الانوار 41 / 48 . [2] - همان / 49 . و در ( نهج البلاغة ) چنين است : ( چشمان اين نرينه ها به بالا دوخته بود و همين سبب هيجان و چشم چرانى آنها شد . . . ) .
779
نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني جلد : 1 صفحه : 779