نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني جلد : 1 صفحه : 738
مى ساخت و مشتى خرما مى گرفت كه گرسنگى و نياز او را بر طرف نمى كرد ، و چون مزد مى گرفت به تنهايى بر نمى داشت بلكه آن را نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه هر دو گرسنه بودند مى برد و با هم مى خوردند . [1] 6 - آن حضرت در نامه اى كه به عثمان بن حنيف نوشت مرقوم داشت : اگر مى خواستم مىتوانستم به عسل ناب و مغز گندم و لباس ديبا راه برم ولى هيهات كه مغلوب هواى نفسم شوم و حرص و آز مرا به انتخاب غذاهاى لذيذ بكشاند در حالى كه شايد در قلمرو حكومت من در يمامه و حجاز كسى باشد كه اميد قرص نانى نداشته و هرگز رنگ سيرى را نديده ، يا من سير بخوابم و در اطراف من شكمهاى گرسنه و جگرهاى تشنه باشد ، يا چنان باشم كه شاعر گفته : وحسبك داء ان تبيت ببطنة * وحولك اكباد تحن الى القد ( همين درد تو را بس كه سير و شادمان بخوابى و در اطرافت جگرهاى تشنه مشكى آب به سر برند ) ! آيا به همين دل خوش كنم كه مرا اميرمؤمنان بخوانند ولى در ناملايمات روزگار شريك آنها و يا در سختيهاى زندگى الگوى آنان نباشم ؟ ! مرا نيافريده اند كه سرگرم خوردن لذايذ باشم چون حيوانى در آغل كه همه همش خوردن علف است . يا حيوان چرنده اى كه شغلش چيدن و خوردن آشغالهاى روى زمين و پر كردن شكمبه خود از علفهاست . . . سوگند مىخورم كه چندان نفس خود را رياضت دهم كه در غذا عاشق يك قرص نان باشد اگر بر آن دست يابم و در خورش به نمك بسنده كند ، و چشم خود را رها كنم كه آن قدر اشك ببارد كه آبش خشك شود و سرشكش ته كشد ! آيا همان گونه كه حيوان چرنده پس از چرا با شكم پر به پهلو بر زمين افتد و