نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني جلد : 1 صفحه : 64
على چيزى بگويى ! فرمود : على جان من است ، مگر ديده اى كه كسى درباره خود چيزى بگويد ؟ ! . . . [1] 4 - رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ( به نمايندگان ثقيف ) فرمود : سوگند به خدايى كه جانم در دست او است يا نماز مى خوانيد و زكات مى پردازيد يا آن كه مردى را به نزدتان گسيل مى دارم كه به منزله جان من است . [2] 5 - از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره برخى از يارانش پرسش كردند و حضرت پاسخ داد ، كسى گفت : پس على چه ؟ فرمود : تو از مردم پرسيدى و از خودم كه نپرسيدى ! [3] ( يعنى على عليه السلام به منزله خود من است و هر شناختى كه از من داريد على نيز همان گونه است ) . 6 - رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هنگام مباهله با نصاراى نجران فرمود : خداوندا ! اين ( على ) جان من است و او نزد من با جانم برابر است ، خداوندا ! اين ( فاطمه ) برترين زن جهان است . خداوندا ! اينها ( حسن و حسين ) دو فرزند و نوه من اند ، من در جنگم با هر كه آنان با او در جنگند ، و در صلح و سازشم با هر كه آنان با او در صلح و سازشند . [4] 7 - امام صادق عليه السلام فرمود : در جنگ احد هنگامى كه همه از اطراف پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گريختند ، حضرت رو به آنان كرده ، مى فرمود : من محمدم ، من رسول خدايم ، من كشته نشده ام و نمرده ام . فلانى و فلانى متوجه او شده ، گفتند : اينك كه گريخته ايم نيز ما را به فسوس و مسخره گرفته است ! آن گاه تنها على عليه السلام و ابود جانه سماك بن خرشه رحمه الله با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پايدار ماندند ، پيامبر او را فرا خواند و