نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني جلد : 1 صفحه : 379
است ) كه فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را مى كشد ) . و فرزند او سنان بن انس نخعى قاتل حسين عليه السلام در آن روز كودكى بود كه روى زمين سينه خيز راه مى رفت . 2 - حسن بن محبوب از ثابت ( ابو حمزه ) ثمالى ، از سويد بن غفله روايت نموده كه : روزى على عليه السلام خطبه خواند ، مردى از پاى منبر برخاست و گفت : اى اميرمؤمنان ، من از وادى القرى گذشتم ديدم خالد بن عرفطه مرده است ، براى او آمرزش بخواه . حضرت فرمود : به خدا سوگند ، نمرده و نخواهد مرد تا يك سپاه ضلالت را جلودارى كند كه پرچمدار آن حبيب بن حمار است . مردى از پاى منبر برخاست و گفت : اى اميرمؤمنان ، منم حبيب بن حمار ، و من شيعه و دوستدار تو هستم . فرمود : حبيب بن حمار تويى ؟ گفت : آرى ، دوباره فرمود : تو را به خدا حبيب بن حمار تويى ؟ گفت : آرى به خدا . فرمود : هان ، به خدا سوگند كه تو همان پرچمدارى ، تو آن را به دوش مى گيرى و از همين در وارد مى شوى - و به باب الفيل مسجد كوفه اشاره فرمود . ثابت گويد : به خدا سوگند ، نمردم تا آن كه ديدم ابن زياد عمر بن سعد را براى جنگ با حسين بن على عليهما السلام فرستاد و خالد بن عرفطه را در مقدمه لشكر و حبيب بن حمار را پرچمدار آن ساخت و او با همان پرچم از باب الفيل داخل شد . . . 3 - محمد بن جبله خياط ، از عكرمه ، از يزيد احمسى روايت كرده كه : على عليه السلام در مسجد كوفه نشسته بود و گروهى از جمله عمرو بن حريث در برابر او قرار داشتند كه ناگاه زنى نقاب زده و ناشناس پيش آمد و ايستاد و به على عليه السلام گفت : اى كه مردان را كشتى و خونها را ريختى و كودكان را يتيم كردى و زنان را بيوه ساختى ! على عليه السلام فرمود : اين همان گرگ بد زبان درشتگوست ! اين همان است كه به مردان و زنان شبيه است و هرگز خون [ حيض و نفاس ] نديده است . آن زن سر خود را دزديد و به سرعت گريخت . عمرو بن حريث در پى او
379
نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني جلد : 1 صفحه : 379