باب سوم در مذمت دنيا قال : < شعر > عجبا عجبا لغفلة الإنسان قطع الحياة بذلة و هوان فكرت في الدّنيا فكانت منزلا عندي كبعض منازل الرّكبان مجرى جميع الخلق فيها واحد فكثيرها و قليلها سيّان ابغى الكثير إلى الكثير مضاعفا و لو اقتصرت على القليل كفاني لله درّ الوارثين كأنّني باخصّهم متبرم بمكاني قلقا تجهزنى إلى دار البلا متحسّرا لكرامتى بهوان متبرّيا حتى إذا نشر الثّرى فوقى طوى كشحا على هجرانى < / شعر > شاعر چنين مىگويد : عجب است عجب است از غفلت انسان تا چه اندازه در غفلت است كه زندگى را با ذلَّت و پستى طي مىكند . من وقتي در بارهء دنيا فكر كردم آن را مانند بعضي از منزلهاى سواران رهگذر يافتم . راه عبور تمام خلق در آن يكى بيش نيست ، يعنى تولَّد و مردن . پس بسيار و كم آن يكسان است ، يعنى چه بسيار لوازم دنيا را داشته باشد و چه مختصر همه از يك راه مىروند و امتيازى در كار نيست . من در اين دنيا طلب زيادتى