آن بزرگوار اين دو شعر را در اين مورد مىخواند كه معنى آن چنين است دنيا را به هر چه ممكن است از خود دفع كن و از آن گذر كن . و اين مسافتى كه بعد از طي شدن آن به آخرت مىرسى ، به هر نوع كه مىشود طي كن و قطع طريق بنما . شخص بيهوده از اين طرف و آن طرف طلب بىنيازى مىكند و حال آن كه بىنيازى و غناي أو در نفس اوست هر گاه قناعت كند . و قال عليه السّلام و الله لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحييت من راقعها و قال لي قائل الا تنبذها فقلت اعزب عنّى عند الصّباح يحمد القوم السّرى . آن بزرگوار فرمود : به خدا قسم اين پيراهن خود را اين قدر وصله زدم تا اين كه از وصال خجالت كشيدم و شرم نمودم . و گوينده اى به من گفت چرا اين را به دور نمىاندازى ؟ به أو گفتم از من دور شو و اين جملهء أخير را كه ضرب المثلى است فرمود : هنگام صبح مردمى كه در شب سير كردهاند و راه و مسافت را پيمودهاند مورد ستايش قرار مىگيرند . كناية از اين كه دنيا مانند شب است و هنگام مردن مانند صبح است پس هر كس اين شب ظلمانى را بدون تكلَّف و زحمت طي كند در هنگام مرگ كه صبح أو طالع مىشود مورد مدح و ستايش قرار مىگيرد ، چون خود را براي زرق و برق دنيا معطَّل نكرده است كه از قافلهء دين عقب افتاده باشد . و قال : الزّاهدون في الدنيا ملوك الدّنيا و الآخرة و من لم يزهد في الدنيا و رغب فيها فهو فقير الدنيا و الآخرة و من زهد ملكها و من رغب فيها ملكته . و فرمود : كساني كه در دنيا زاهد باشند سلاطين دنيا و آخرت