نام کتاب : إرشاد القلوب ( فارسي ) نویسنده : الحسن بن محمد الديلمي جلد : 1 صفحه : 170
طبيبا ؟ فقال الطبيب امرضنى . قالوا فاسأله عن سبب ذلك فقال : سألته فقال انّى افعل ما أريد . نقل شده كه : أبو درداء مريض شد پس جمعى به عيادت أو رفتند گفتند : از چه شكايت دارى ؟ گفت : از گناهان خود . گفتند : چه چيز ميل دارى ؟ گفت : آمرزش از طرف خدا . گفتند : آيا طبيبى براي تو طلب كنيم ؟ گفت : طبيب مرا مريض كرده . گفتند : پس از أو از سبب و علت آن سؤال كن گفت : من سؤال كردم فرمود : من آنچه اراده كنم به جا خواهم آورد . و مرض رجل فقيل : له الا تتداوى ؟ فقال : انّ * ( عاداً وَثَمُودَ وَأَصْحابَ الرَّسِّ وَقُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيراً ) * كان لهم اطبّاء و ادواء فلا النّاعت بقي و لا المنعوت له و لو كانت الادواء تمنع الدّاء لما مات طبيب و لا ملك . مردى مريض شد به أو گفته شد : چرا خود را معالجه نمىكنى ؟ پس گفت : قوم عاد و ثمود و أصحاب رسّ و كساني كه در بين آنها در زمانهايى بودند براي آنها طبيبها بود و دواهايى داشتند نه آن كس كه وصف دواها را مىدانست و خاصيت آنها را مطلع بود باقي ماند و نه آن كسى كه براي أو وصف دواها گفته شد . و اگر دواها از دردها جلوگيرى مىكرد هر آينه هيچ طبيب و سلطاني نمىمرد .
170
نام کتاب : إرشاد القلوب ( فارسي ) نویسنده : الحسن بن محمد الديلمي جلد : 1 صفحه : 170