نام کتاب : إرشاد القلوب ( فارسي ) نویسنده : الحسن بن محمد الديلمي جلد : 1 صفحه : 284
بار ديگر نزد داود رفت و جريان را برايش تعريف كرد . داود او را نزد سليمان فرستاد و گفت : درهم را به او بازگردان ، و بگو من درهم نمىخواهم ، بلكه از خدا بخواه تا باد را حاضر كند و از او سؤال كن كه آيا با اجازه حق جو را برد يا بدون آن ؟ زن نزد سليمان رفت ، و او ملك موكَّل بر باد را احضار نمود و در بارهء جو از او سؤال كرد ، باد گفت : من به اذن خدا جو را بردهام ، زيرا چند روزى است كه تاجرى در دريا مانده و حيواناتش گرسنه ماندهاند و نذر كرده كه اگر كسى علوفه به او برساند ، يك سوم از متاع و كالاى خود را به او بدهد ، حالا من به امر خدا آن جو را پيش او بردم ، تا به عهد و نذر خود وفا كند . مدتى گذشت و سر و كلهء تاجر پيدا شد ، حضرت سليمان ماجرا را از او سؤال نمود ، او هم قصّه را باز گفت . سليمان نيز آن زن را طلبيد و دستور داد كه تاجر يك سوم كالاهاى خود را به او بدهد ، و مقدار نذر شده ، سيصد و شصت هزار دينار شد ، و زن با خوشحالى روزى خود را تحويل گرفت و به خانه برد [1] آنگاه داود به سليمان [2] گفت : فرزندم ، هر
[1] علَّامه شعرانى : ملك داود در ساحل دريا در شام بود و بعيد نيست كه باد جو را به سوى دريا برد و در كشتى بيندازد . [2] علَّامه شعرانى : كان الناس مجبولون على الاعتراف : مردم مجبور به اعتراف بودند كه اين نظام عجيب و حركات كواكب و همهء انواع مواليد از طبيعت بىشعور صادر نمىگردد ، اما فلاسفهء مشّاء مىگويند : يك عقل براى تدبير عالم هستى كافى است ، ولى اشراقيّون ، براى انواع عقولى ثابت كردهاند بنام مثل و ارباب انواع و موحّدان فرشتگان موكّل را مدبّر مىدانند و بتپرستان خدايان كوچك را ، خلاصه همهء آنچه در عالم اجسام است ، تحت تدبير عالم روحانى است و خلافى در آن نيست ، مگر گروه كمى از جهلا .
284
نام کتاب : إرشاد القلوب ( فارسي ) نویسنده : الحسن بن محمد الديلمي جلد : 1 صفحه : 284