كه يقين بروزى دارد چگونه افسرده خاطر است ؟ عجبا از آن كس كه يقين به جهنم دارد چطور گناه ميكند ؟ حسرتا بر آنكه دنيا را شناخته و دگرگونى آن را باهلش دانسته چگونه اطمينان بدنيا دارد ؟ و نيز رسول خدا فرموده : هر گاه خدا بنده اى را دوست دارد گرفتارش ميكند و هر گاه دوستى از حد بگذرد براى او چيزى از ثروت و فرزند باقى نميگذارد و همانا خداى تعالى بنده مؤمنش را دلجوئى ميدهد كه مال و جان و فرزندانش را گرفتار مصيبت و ناراحتى كند آنچنان كه مادرش فرزندش را به شير پستانش دلجوئى ميكند و همانا جلوگيرى ميكند بندهء مؤمنش را از دنيا آنچنان كه دكتر مريض را از خوردن غذا منع ميكند . و حضرت امير المؤمنين عليه السّلام ميفرمود : بار پروردگارا ! دنيا را از ياد من ببر بواسطه ى دشمنى كه به آن دارم زيرا كه نيكيش اندك است و شرش بسيار و صفا و جلايش تيره و تازههاى آن كهنه مىشود و آنچه كه در دنيا از دست رفت برنميگردد و آنچه از دنيا برسد فتنه است مگر آن كس را كه تو عصمت عطا كنى و شامل رحمت خود گردانى پس مرا از آنان كه بدنيا خوشنود شدهاند و اطمينان باو پيدا كردهاند قرار مده زيرا هر كس بدنيا اطمينان پيدا كند خائن است و آنكه اعتماد بدنيا داشته باشد فريب خورده . چه نيكو سروده آنكه دنيا را تعريف ميكند < شعر > رب ريح لأناس عصفت ثم ما ان لبثت ان سكنت و كذاك الدهر في اطواره قدم زلت و اخرى ثبتت < / شعر >