< شعر > قلقا يجهزنى الى دار البلا متحيرا لكرامتى بهوانى متبريا حتى اذا نشر الثّرى فوقى طوى كشحا علي هجران < / شعر > 1 - شگفتا از ناخودآگاهى انسان كه چگونه زندگى را با ذلت و خوارى سير ميكند . 2 - من در باره ى دنيا انديشيدم در نظر من مانند بعضى از منزلهاى مسافران ميباشد كه بايد زود از آن منزل حركت كرد . 3 - مسير تمام مردم در اين مسافرت يكى است چه جمعيت زياد باشند يا كم در اين سفر يكسانند . 4 - در اين فكر و انديشه بودم كه چندين برابر بمالم بيفزايم ولى اگر باندك قناعت ميكردم مرا بىنياز ميكرد . 5 - از اين مال خير زيادى است براى وارثين و گويا مىبينم كه بوسيله ى نزديكترين آنها من در جاى خودم اذيت و آزار ميشوم . 6 - دنيا حركت ميدهد مرا و آماده ى آخرت ميكند متحير و سرگردانم كه كردار من مرا بكجا خواهد برد . 7 - در حالتى كه مرا بخاك ميكشاند هنگامى كه خاكها بر فراز من پراكنده شود و دورى ميكند و جدا مىنمايد و مبتلاى به هجران ميكند . و شاعر ديگر گفته است : < شعر > نل ما بدا لك ان تنال فإنما تعطى و تسلب و اعلم بانّك غافل في الغافلين و انت تطلب < / شعر >