نام کتاب : إرشاد القلوب ( فارسي ) نویسنده : الحسن بن محمد الديلمي جلد : 1 صفحه : 405
< شعر > شربت الحب كاسا بعد كأس فما نفد الشراب و ما رويت < / شعر > 1 - در شگفتم از كسى كه ميگويد كه من بياد خدايم و آيا فراموش ميكند از دوستش اگر فراموش كردى بياد آورش . 2 - شربت دوستى را چشيدم جامى بعد از جامى نه شراب تمام شد و نه از شربت محبت سير شدم . و هر گاه بنده مردد ماند بين شوق به ملاقات پروردگار و بين ماندنش در دنيا براى ميل بعبادت ، كارش را بخدا وامىگذارد و ميگويد پروردگارا براى من بهترين امر را اختيار كن بسوى خودت . روايت شده كه داود تنها بسوى صحرا روان شد پس خدا بدو وحى فرستاد كه اى داود چرا ترا تنها مىبينم عرضكرد بار الها سخت شوق ديدار ترا دارم بين من و آفريدگانت فاصله بينداز خطاب رسيد برگرد بسوى بندگانم كه اگر تو يك بنده ى گريز پاى مرا هدايت كنى و بسوى من بياورى ترا در لوح جزء بندگان نيك ثبت مىكنم و مىنويسم . و نيز سزاوار است كه بنده ى واقعى آرزوى مردن كند در حال آسايش و نعمت و عافيت مانند حضرت يوسف چون كه در چاه افتاد و در زندان نه گفت خدايا مرا بميران بعد از آنكه پدر و مادرش آمدند و در مقابلش به سجده افتادند و او را تعظيم كردند كه بزرگترين تعظيم بود در كمال سرور و شادمانى بديدار دوستان و پدر و مادر و سرحد اعلاى پادشاهى و كمال نعمت گفت : « * ( تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ ) * » [1] مرا مسلمان بميران و بمردان شايسته ملحق كن .