responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : إرشاد القلوب ( فارسي ) نویسنده : الحسن بن محمد الديلمي    جلد : 1  صفحه : 329


براى برآوردن حاجت دشمنم از ترس اينكه مبادا ديگرى حاجت او را برآورد و او از من بىنياز شود ديگرى گفته كه دوست ندارم حاجت هيچ كس را رد كنم يا آن شخص محتاج و نيازمند مردى كريم ميباشد كه آبرويش را حفظ كرده‌ام يا اينكه لئيم ميباشد كه آبروى خودم را نگاه داشته‌ام .
و مردى بمرد ديگر برخورد كرد پرسيد از كجائى گفت از شهر مدينه‌ام سپس باو گفت مردى از شهر شما در شهر ما جا گرفته همه ى ما را بىنياز كرده نامش را پرسيد او هم نامش را گفت گفت شناختم ولى او وقتى به شهر شما آمد مالى نداشت جواب داد كه بمالش ما را بىنياز نكرده بلكه او بما جود و كرم آموخته در نتيجه بعضى از ما بر بعض دگر بخشش كرده همه بىنيازشده‌ايم .
و روايت شده كه امير المؤمنين هر گاه حاجتمندى خدمتش ميرسيد بدو ميفرمود كه حاجت خود را بر زمين بنويس زيرا كه من خوش ندارم كه ذلت و پستى سؤال را در صورت سائل به بينم .
و مردى خدمت حضرت رضا عليه السّلام آمد و عرضكرد كه اى پسر رسول خدا خرجى را هم را گم كرده‌ام پولى ندارم كه مرا بسوى اهل و عيالم برساند بمن پولى بقرض بده منهم در وطنم از طرف شما آن پول را صدقه ميدهم حضرت وارد اطاق شد دستش را از شكاف در بيرون كرد و فرمود اين كيسه را بگير و در آن دويست دينار است و فرمود نيازى هم بدادن صدقه نداريم .
سائل عرض كرد اى پسر رسول خدا چرا صورت خود را بمن

329

نام کتاب : إرشاد القلوب ( فارسي ) نویسنده : الحسن بن محمد الديلمي    جلد : 1  صفحه : 329
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست