نام کتاب : إرشاد القلوب ( فارسي ) نویسنده : الحسن بن محمد الديلمي جلد : 1 صفحه : 271
دهندى آشكاريم . خداى تعالى باين فرار اراده فرموده پناه بردن بخودش را از گناه و دورى از مردم و اعتماد كردن بخدا در تمام شئون زندگى و بزودى ميشناسد مردم را كسى كه با آنان نزديك شود و كسى كه از مردم وحشت كند همان وحشت دليل است كه مردم را خوب شناخته . و مرد حكيمى به حكيم ديگر وصيت كرد خود را بكسانى كه ترا نمىشناسند معرفى مكن . آن حكيم بدو گفت : من ترا اين وصيت چيزى افزون كنم با كسانى كه ترا ميشناسند رفت و آمد مكن زيرا كه از آزار آنان ايمن خواهى ماند و براى شناسائى بين دو نفر خطرى بزرگ از جهات متعدد است كه بعضى از آنها اداى حقوق و نگهدارى يك ديگر در برادرى و همراهى ، عيادت هنگام مريضى و بيمارى ، نگهدارى آبروى يك ديگر را پشت سر . در نبود او احوالپرسى از خانواده اش بطور نيكو ، و نصيحت كردن او را باندرزها ، آنچه را كه براى خويش دوست دارد براى او دوست داشته باشد . اينها كه گفته شد وظايف بزرگى است كه كسى نمىتواند انجام دهد مگر بيارى و نگهدارى خدا . بخدا سوگند اگر نادانى و بيخبرى نبود لذت نميبرد خردمندى از زندگانيش . بسترى براى خواب خود نمىگسترد ، غذائى براى خويش آماده نميكرد ، لباسى براى خود مهيّا نميكرد ، هميشه مهياى حركت و مضطرب و ناراحت بود مانند گوسفندى كه اسير دست قصاب است و همين طور است حال ما با فرشته ى مرگ در دنيا مثل ما مثل گوسفند و فرشته ى مرگ مانند قصاب است و اين شعر
271
نام کتاب : إرشاد القلوب ( فارسي ) نویسنده : الحسن بن محمد الديلمي جلد : 1 صفحه : 271