نام کتاب : إرشاد القلوب ( فارسي ) نویسنده : الحسن بن محمد الديلمي جلد : 1 صفحه : 168
و روايت شده كه چون عمر بن هبيرة از طرف هشام بن عبد الملك آستاندار عراق شد شعبى و حسن بصرى را احضار كرد بآن دو گفت كه هشام بن عبد الملك پيش از آنكه مرا آستاندار عراق قرار دهد از من عهد و پيمان گرفته و نامه ى او هم مرتب مىرسد كه اگر مردم عراق نافرمانى كنند حقوقشان از بيت المال مسلمانان قطع و گردنهايشان را بزنم و اموالشان را غارت كنم راى شما دو نفر در اين باب چيست ؟ شعبى كه با او سازش كرد و گفته اى دو پهلو گفت ولى حسن بصرى گفت اى عمر همانا من ترا مانع مىشوم كه متعرض خشم خدا نشوى بواسطه ى خشنودى هشام و دانسته باش كه خدا ميتواند ترا از شر هشام نگهدارد ولى هشام نميتواند ترا از خشم خدا و مردم روى زمين نگهدارد : آيا خدا كتابى براى تو نفرستاده كه عمل بآن كنى ، دادگرى احسان بمردم نمائى و كتابى بتو رسيده از پيغمبرت رسول خدا و نيز نامه اى هم از هشام بتو رسيده بخلاف نامه ى رسول خدا آيا بنامه ى هشام عمل ميكنى و كتاب خدا و سنت پيغمبر خدا را واميگذارى ؟ و اين كار همانا جنگى بزرگ با خدا و زيانكارى است آشكار . اى عمر بپرهيز از خدا و بترس زيرا ممكن است فرشته اى از آسمان فرود آيد و ترا از اين مقام بلند و تخت رياست و اين كاخ پهناور بخانهء تنگ قبر بكشاند بعد عاملى بر گشادى قبر جز كردار نيك ندارى اگر كردارت خوب باشد ، بوحشت نيندازد ترا در قبر مگر كردار زشتت دانسته باش كه اگر خدا را يارى كنى خدا هم ترا يارى كند و ترا ثابت قدم و پا بر جا نگهدارد زيرا كه خدا تعهد فرموده عزت دهد كسى كه او را عزيز بشمارد و يارى كند هر كسى كه او را يارى نمايد .
168
نام کتاب : إرشاد القلوب ( فارسي ) نویسنده : الحسن بن محمد الديلمي جلد : 1 صفحه : 168