نام کتاب : إرشاد القلوب ( فارسي ) نویسنده : الحسن بن محمد الديلمي جلد : 1 صفحه : 154
بعد ميگويد بآن خدائى كه جان من در دست قدرت اوست اگر جاى او را به بينند و كلامش را بشنوند از مرده ى خويش فراموش كنند و بر خويشتن اشك بريزند تا اينكه ميت را در تابوت بگذارند و بطرف گورستان بروند روحش بر فراز نعش بپرواز درآيد و فرياد ميكند اى خاندان و فرزندان من دنيا شما را مانند من بازى ندهد ثروتى را كه گرد آوردم از حلال و حرام پشت سر گذاشتم براى شما ، بر شما گوارا ولى وزر و بالش بگردن من ماند بترسيد از آنچه كه من گرفتار شدم و چه نيكو سروده گوينده ى شعر : < شعر > « لقد لهوت و جدّ الموت في طلبي و ان للموت لى شغلا عن اللعب » « لو شمرت فكرتى فيما خلقت له ما اشتد حرصى على الدنيا و لا طلبى » < / شعر > 1 - سرگرم بازى بودم ولى مرگ در پى من سعى و كوشش كرد و همانا مرگ مرا از بازى باز داشت . 2 - اگر فكر من مىپرسيد كه براى چه آفريده شدم حرص من بر دنيا در طلب مال سخت نميشد . ديگرى گفته < شعر > « أبقيت مالك ميراثا لوارثه فليت شعرى ما أبقى لك المال » « القوم بعدك في حال يسرهم فكيف بعد هم حالت بك الحال » < / شعر >
154
نام کتاب : إرشاد القلوب ( فارسي ) نویسنده : الحسن بن محمد الديلمي جلد : 1 صفحه : 154