نام کتاب : إرشاد القلوب ( فارسي ) نویسنده : الحسن بن محمد الديلمي جلد : 1 صفحه : 141
اول او را ستايش بخوبى ميكند و ميگويد كه تو شوهر خوبى بودى برايم سپس مرد باو ميگويد : من فقط يك حسنه از تو ميخواهم شايد بدان واسطه نجات پيدا كنم و وارهم ازين باريك بينى حساب و سبكى ميزان و عبور از صراط ، زن بهمسرش ميگويد نه بخدا من طاقت اين را ندارم منهم مانند تو بيمناكم از سرنوشت امروزم پس شوهر با دلى غمگين و افسرده و سرگردان از كنار زن ميرود . اين موضوع در تأويل گفتهء خداى تعالى وارد شده * ( وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْه شَيْءٌ وَلَوْ كانَ ذا قُرْبى ) * [1] اگر گرانبارى بخواند بسوى برداشتن بارش كسى برندارد بار كسى را و گرچه از نزديكانش باشد يعنى نفسى كه گرانبار بگناه شده از اهل خود ميخواهد كه چيزى از بار او بردارند همانا ايشان برندارند بارى از گناهش را . بلكه حال مردم روز قيامت چنين است هر كسى ميگويد : خودم خودم آنچنان كه خداى تعالى ميفرمايد : * ( يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيه وَأُمِّه وَأَبِيه وَصاحِبَتِه وَبَنِيه لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيه ) * [2] روزى كه فرار مىكند مرد از برادرش و مادر و پدرش و از همسر و برادرش ، براى هر مردى از ايشان روز چنين كارى است كه او را از هر چيز بىنياز ميكند . رسول خدا صلَّى الله عليه و اله فرمود : جبرئيل « امر بر خدا » مرا خبر داد در آن ميان كه مردمان در صحراى محشر ايستادهاند ناگاه خداى تعالى فرمان دهد فرشتگان مأمور آتش را كه جهنم را بكشند پس هفتاد