< شعر > قالت غبار قد علاك فقلت ذا غير الغبار هذا الذى نقل الملوك الى القبور من الديار < / شعر > 1 - همانا نوشتهء مرگ را مىبينم كه بر فراز سرت فرود آمده .
2 - و نيز ترا مىبينم كه هميشه و هر روز بواسطهء علتها و دردها سقوط ميكنى .
3 - و بدان كه پيرى و علل فراوان از نشانه‌هاى مرگ ميباشد .
4 - براى خويشتن كارى كن اى فريب خورده در هنگام عمل .
5 - روزى دخترك كوچكى را ديدم موهاى سفيدم را با دستمالى پوشيدم .
6 - بمن گفت غبار است كه بر چهره ات نشسته گفتم اين سواى غبار است .
7 - اين همانست كه پادشاهان را بسوى گورستانها از شهر و ديارشان انتقال ميدهد .
باب نهم در فلسفه ى مرض پيغمبر اكرم صلَّى الله عليه و آله روزى باصحاب و همراهانش فرمود : كدام يك از شما سلامتى را دوست دارد و مايل است كه مريض نشود عرض كردند تمام ما يا رسول الله چنين هستيم سپس فرمود : آيا مايليد مانند الاغى گمشده باشيد ؟ آيا شما دوست نداريد از آنان باشيد كه مرضشان كفارهء گناهشان باشد ؟ سوگند بپروردگارى كه جانم در دست قدرت

104