و حكايات و اخبار و روايات متواتره بالمعنى ظاهر و مشخّص مىشود بلكه دوست و دشمن منكر فضايل و كمالات آن جناب نبودند و كفايت مىكند در فضل آن جناب آن كه خلفاى بنى اميّه مثل معاويه با كمال عداوت و نهايت تسلَّط كمال سعى و اهتمام نمودند در كتمان فضايل و كمالات و اطفاء انوار مقدّسه آن جناب حتّى آن كه در سالها بسيار امر نمودند به سبّ و لعن آن جناب در مجالس و محافل و منابر و بنا گذاشتند بر اذيت و قتل شيعيان آن حضرت تا آن كه دشمنان از حسد و عداوت و دوستان از خوف و تقيّه اظهار فضايل آن جناب نمىكردند و مع ذلك بحمد الله فضايل و كمالات آن جناب عالم را مملوّ نموده به نحوى كه در هيچ كتاب نمىگنجد [1] بلكه اگر جميع آبهاى دريا مركَّب شود و
[1] خليل بن احمد فراهيدى مىگويد : چه بگويم در بارهء كسى كه دوستانش از بيمى كه داشتند و دشمنانش از حسدى كه در دل مىپروراندند فضائل او را پنهان كردند و مع ذلك شهرت فضيلتش شرق و غرب عالم را فرا گرفت . ( رجب على مظلومى همان كتاب ص 3 ) ابن ابى الحديد مىگويد : چه بگويم در حقّ مردى كه دشمنانش نتوانستند به انكار فضائل و مناقب او بپردازند و همه به برترى شخصيّت او اعتراف نمودند . تو خود مىدانى كه بنى اميّه زمامدارى اسلام را در شرق و غرب روى زمين به دست آوردند و با هر نوع حيله گرى در خاموش ساختن نور او كوشيدند و هر گونه لعن و افترا را براى على در روى منابر ترويج نمودند ، هر كس كه او را مدح و توصيف مىكرد مورد تهديد قرار مىگرفت بلكه آنها را حبس مىكردند و مىكشتند هر روايتى كه متضمن فضيلت على باشد يا نام او را بلند آوازه كند ممنوع ساختند حتى از نامگذارى به نام على جلوگيرى كردند با اين همه جز عظمت و جلالت على نتيجه اى نداد و اين مانند مشك بود كه هر چه به پوشانى بويش منتشر مىشود و هر چه كتمان نمائى بيشتر پراكنده مىگردد و يا مانند پوشاندن آفتاب با كف دست بود و مانند روشنايى روز كه اگر از يك چشم محجوب گردد چشمان زيادى او را درك كنند . من چه بگويم در بارهء مردى كه همه فضائل به او نسبت داده مىشود و هر فرقه اى خود را به او منتهى مىنمايد آرى اوست رئيس و سرچشمه همه فضائل و . . » ( ابن ابى الحديد ، شرح نهج البلاغه ، ج - 1 ص 17 - 16 )