عقليّه شود [1] . چهارم آن است كه به حسب مفهوم و به اعتبار ، اجزائى بر آن متصوّر شود . پنجم تركيب از جنس و فصل است و بدان كه هر مركبى محتاج است و واجب الوجود غنى بالذّات است پس ممتنع است اين كه واجب الوجود مركَّب باشد و بدان كه خدا مركَّب از وجود و ماهيّت نيست [2] بلكه ذات خدا ماهيّت ندارد و وجود محض است و نيز مركَّب از ذات و صفت نيست بلكه خدا صفت زائده ندارد و صفات كماليّه عين ذات او مىباشد به اين معنى كه ذات و صفت او وحدت حقيقيّه مىباشد . و به هيچ وجه من الوجوه كثرت و تعدّدى نه عقلا و نه
[1] مىدانيم كه واجب الوجود بودن مستلزم وحدت است و نمىتواند مركَّب باشد زيرا شىء مركَّب نيازمند اجزاء خويش است و شىء نيازمند محتاج به علَّت است و محتاج ، واجب الوجود نمىباشد . امّا در مورد اقسام مركَّب به نظر مىرسد كه سعى حضرت ايشان بر اين بوده كه احتمالات مصداقى تركيب را از هر گونه انديشه اى نفى كند زيرا تركيب عقلى ، ذهنى ، مفهومى و جنس و فصل تفاوت ماهوى ندارد و بطور كلى مىتوان شىء مركَّب را به دو قسمت مركَّب خارجى و عقلى تقسيم كرد . [2] بحث در اين است كه آيا ذات واجب مانند ممكنات دو حيثيّتى است و متشكَّل از وجود ( هستى ) و ماهيّت ( چيستى ) است يا در واجب الوجود ، ماهيّت متصوّر نيست . وقتى ماهيّت حدّ وجود قلمداد مىشود ، واضح است كه براى واجب الوجود ماهيتى متصوّر نيست . زيرا او وجود صرف و هستى محض است و از هر گونه محدوديتى مبرّاست پس چيستى او عين هستى اوست . حكما مىگويند اگر ذات حق تعالى دو حيثيّتى باشد لازم مىآيد كه وجود عارض بر ماهيّت باشد و لازمه عارض شدن وجود بر ماهيت ، معلوليّت وجود است و معلوليّت وجود واجب محال است . حاجى سبزوارى مىگويد < شعر > و الحق ماهيّته إنيّيته إذ مقتضى العروض معلوليّة < / شعر > ماهيّت حق عين وجود است زيرا مقتضاى عروض ( عارض شدن وجود بر ماهيت ) معلوليّت وجود است . ( براى اطَّلاع بيشتر نگاه كنيد به شرح منظومه شهيد مطهّرى ج 1 ص 43 - 45 و شرح منظومه سبزوارى غرر 5 و . .