responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مجموعه رسائل ( فارسي ) نویسنده : السيد عبد الحسين اللاري    جلد : 1  صفحه : 106


وضوح و ظهور آنهاست .
بعد از اعتقاد باين هشت چيز ، صفات ثبوتيّه بر دو قسم است صفات ذاتيّه يعنى صفاتى كه عين ذات واجب الوجود است مثل علم و قدرت و صفات فعليّه يعنى صفاتى كه فعل واجب الوجود است و عين ذات واجب نيست مثل خالقيّت و رازقيّت و صفات ذاتيّه آن است كه ثابت است از براى واجب الوجود بذاته يعنى [ عين ] ذات الهى است مثل علم زيرا كه ثبوت آن كمال است و سلب آن نقص است و صفات فعليّه آن است كه سلب آنها نقص نيست [1] و جايز باشد سلب آنها در بعض اوقات مثل خالقيت . زيرا كه سلب آنها در بعض اوقات صحيح است .
فصل ثانى در صفات سلبيّه است و آن هفت چيز است .
اوّل و دويّم و سيّم و چهارم و پنجم و ششم و هفتم [2] اين است كه خدا جسم نيست و جوهر نيست و عرض نيست و محلّ حوادث و عوارض نيست و حلول در چيزى نكرده است [3] و دليل بر نفى اين صفات علاوه بر اتّفاق جمع



[1] به توضيحاتى كه قبلا پيرامون تفاوت صفات فعل و ذات داده شد مراجعه فرمائيد .
[2] مؤلَّف محترم از هفت صفت سلبيه در اين قسمت به نام بردن 5 صفت اكتفاء فرموده و صفت تركيب در مباحث قبلى مورد بررسى قرار دادند امّا از غير قابل رؤيت بودن خداوند بحثى نمىكنند كه صفت هفتمين نيز همين است .
[3] براى هر يك از صفات سلبيّه در كتب كلامى دلايلى ذكر شده كه به اختصار آورده مىشود . 1 ) خداوند جسم نيست : قول جسم نبودن خداوند ، قول اتّفاقى همه فرق اسلامى بجز مجسّمه مىباشد و دليل جسم نبودن او اين است كه : الف ) جسم ، مركَّب از ماده و صورت است و شىء مركَّب نيازمند مىباشد و شىء نيازمند واجب الوجود نخواهد بود . ب ) جسم محتاج مكان است و خداوند از مكان داشتن مبرّا است . 2 ) خداوند جوهر نيست : در تعريف جوهر گويند ، چيزى است كه اگر در خارج يافت شود نيازمند به موضوع نباشد در گذشت ثابت كرديم كه براى خداوند ماهيّت متصوّر نيست پس خداوند جوهر نيست . 3 ) خداوند عرض نيست : در تعريف عرض گويند ماهيّتى است كه در هستى محتاج به موضوع باشد و چون مسلم است كه واجب الوجود ماهيّت نيست و نيازمند هم نمىباشد پس عرض نيست . 4 ) خداوند محل حوادث و عوارض نيست : حادث شدن امرى بر خداوند و تغيير پذيرفتن او از دو حال بيرون نيست يا آن تغيير موجب كمال الهى مىشود يا سبب نقص كه هر دو باطل است زيرا اگر تغييرى موجب كمال الهى گردد معنيش اين است كه قبلا خداوند فاقد آن كمال بوده است و اگر موجب نقص گردد كه دليل بر محدوديّت است و خداى تعالى از هر دو حالت مبراست . از سوى ديگر هر چيز حادث ممكن است و هر چيز ممكن معلول و محتاج به علت مىباشد و شىء محتاج واجب الوجود نيست . شايد برخى ايراد بگيرند كه براى خداوند خشم و غضب و خشنودى و رضايت و . . متصور است كه همه اينها بايد با تغيير حالات هماهنگ باشد در پاسخ اين مورد به روايتى اكتفاء مىكنيم . امام صادق عليه السّلام در پاسخ هشام بن حكم كه مىپرسد آيا براى خدا خشنودى خشم است مىفرمايد آرى امّا نه مانند خشنودى و خشم مخلوق سپس فرمود خشنودى خداوند پاداش و خشمش كيفر مىباشد بدون اين كه بر ذاتش حالتى عارض شود . 5 ) خداوند در چيزى حلول نكرده است . حلول كردن چيزى در چيزى يعنى متّحد شدن يك شىء در شىء ديگر كه براى خداوند محال است . زيرا حلول خواه حلول عرض در معروض باشد مانند حلول سياهى يا سفيدى در چيزى و يا حلول صورت در مادّه باشد و خواه حلول نفس در بدن هر سه نيازمند حال و محل مىباشند كه نيازمندى براى واجب الوجود متصوّر نيست . نظريه حلول به بعضى از بت پرستان و مسيحيان و متصوّفه و حلوليّه نسبت داده مىشود . ( براى اطلاع كامل نگاه كنيد به علم كلام سيّد احمد صفاتى ج 2 ص 247 - 311 )

106

نام کتاب : مجموعه رسائل ( فارسي ) نویسنده : السيد عبد الحسين اللاري    جلد : 1  صفحه : 106
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست