بزرگوار در كنار يكديگر قرار گرفته و به گفتگو پرداختند . « الياس » گفت : يا رسول الله ، من تمام سال را با روزه به سر مىبرم و سالى يكبار ، افطار مىكنم و امروز مصادف با روز افطار من است ، دوست دارم امروز را با حضور شما ، افطار نمايم در اين حال ، مائدهاى از آسمان كه مركَّب از نان ، ماهى و كرفس بود ، نازل شد ، به خوردن غذا پرداختند و به من هم ، از آن مائده ، عنايتى فرمودند . پس از صرف غذا ، نماز عصر را با اقتداى به رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله به جاى آورديم ، « الياس » با رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله وداع كرد و مرخص شد و چنان ديدم كه بر ابرى سوار بود و بسوى آسمان راهى گرديد . [ سنن دارمى 1 / 115 ] به سند خود ، از « جابر » روايت كرده است كه در يكى از روزها ، « عمر بن خطَّاب » با نسخهاى از تورات كه در دست داشت ، به حضور مبارك رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله شرفياب شد و به عرض رسانيد : يا رسول الله ! كتاب حاضر ، نسخهاى از تورات است و حرف ديگرى نزد . پس از آن ، به خواندن آن پرداخت و در آن حال ، چهرهء رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله تغيير كرد . « ابو بكر » كه حضور داشت ، گفت : مادرت به عزايت بنشيند ! مگر متوجه نيستى از خواندن تو ، چهرهء رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله تغيير كرده است . « عمر خطَّاب » گفت : « پناه مىبرم به خدا از غضب او و از خشمناك شدن فرستادهء او و اضافه كرد ، ما به خدا كه پروردگار ماست خرسنديم و به اسلام كه دين ماست خوشحاليم و به محمد صلَّى اللَّه عليه و آله كه پيغمبر ماست شادمانيم . پيغمبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله در پاسخ او فرمود : به خدايى كه جان محمد در كف باكفايت اوست ، هر گاه حضرت موسى عليه السّلام آشكار گردد و شما از وى پيروى كنيد و دست از آئين من بكشيد ، بدون شك از راه راست گمراه شدهايد . و اينرا هم بدانيد هر گاه موسى عليه السّلام زنده بود و روزگار مرا دريافت مىكرد ، چارهاى نداشت جز آنكه بايد به من ايمان مىآورد