< شعر > يا ايها الداعى ما تحيل ارشد عندك ام تضليل < / شعر > ؛ « اى خواننده ! در اين رابطه مرا به كجا رهنمائى مىكنى ، آيا براهى مىخوانى كه هدايت من در آن است ، يا به طريقى كه مايهء گمراهيم است ؟ » در پاسخ من اين ابيات را سرود : < شعر > هذا رسول الله ذو الخيرات جاء بياسين و حاميمات و سور بعد مفصلات محرمات و محلَّلات يا مر بالصوم و بالصلوة و يزجر الناس عن الهنات < / شعر > قد كن فى الايام منكرات ؛ « آرى ، رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله با در دست داشتن همه گونه خوبيها ظاهر شد ، از جمله قران كريم است كه در آن نخست سوره « يس » و سورههاى « حم » نازل شده است و بعد از آن ، سورهء مفصّله ( سورههائى است كه داراى فواصل كوتاه مىباشد ) و در ضمن آن به احكام حلال و حرام پرداخته و مردم را به روزه گرفتن و نماز خواندن ، دعوت نموده و از كارهاى ناشايست و پليد كه روزگارى آن مردم گرفتار بودند ، نهى مىكند . در تعقيب گفتگوها ، از وى پرسيدم : تو كيستى ؟ در پاسخ گفت : من ! مالكم ؛ از طرف رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله مأمور جنّيان نجدم . اظهار داشتم : هر گاه كسى را سراغ داشتم كه شترانم را مواظبت نمايد ، نزد او رفته و ايمان مىآوردم . در پاسخ گفت : من از آنها محافظت مىكنم و بيارى خدا ، بسلامت در اختيار كسان تو در قرار مىدهم . در اين هنگام عقال از پاى شتر برداشتم و به سوى مدينه روانه شدم . روز جمعه ، وارد مدينه شدم ، ورود من مصادف با نماز جمعه بود كه مسلمانان همراه با رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله برگزار مىكردند ، با خود گفتم باشد تا پس از فراغت از نماز ، به حضور پيغمبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله شرفياب گردم . بدين منظور از شتر پياده شدم و شتر را عقال كردم . در اين هنگام ، ابوذر ( ره ) با من ملاقات كرد و گفت : رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله تو