< شعر > فاطم ذات المجد و اليقين يا بنت خير الناس اجمعين اما ترى ذا البائس المسكين جاء الى الباب له حنين كلّ امرء بكسبه رهين < / شعر > ؛ اى فاطمه بزرگوار ! اى كسى كه از مراتب يقين كمال بهره را بردهاى ، اى دختر بهترين مردمان ، آيا به بينوا و درماندهاى كه به در خانه ما آمده و از گرسنگى مىنالد توجه نمىكنى ؛ حال آنكه مىدانيم هر انسانى در گرو كارى است كه انجام مىدهد . حضرت زهرا عليها السّلام بلا درنگ پاسخ داد : < شعر > امرك سمع يابن عمّ و طاعة مالى من لوم و لا ضراعة باللبّ قد عذيت بالبراعة ارجو اذا انفقت من مجاعة ان الحق الابرار و الجماعه و ادخل الجنّة بالشّفاعة < / شعر > ؛ اى پسر عموى بزرگوار ! فرمان تو را شنيدم و از دستور تو سرپيچى نمىكنم و از هيچگونه سرزنش و ناراحتى كه پيش آيد ، هراسى ندارم ؛ زيرا تو كسى هستى كه از هر گونه فراستى برخوردارى و اميدوارم هر گاه انفاقى از ما انجام گيرد ، از گرسنگى و قحطى ، در امان باشيم و آرزو دارم كه در رديف نيكوكاران قرار بگيرم و از نعمت شفاعت برخوردار باشم و به بهشت بروم . در اين هنگام ، حضرت زهرا عليها السّلام تمام نانهائى را كه در سفره نهاده بود ، به آن بينوا بخشيد و آن شب را گرسنه بسر بردند و فردا صبح ، روزه گرفتند در حاليكه جز آب ، از چيز ديگرى استفاده نكرده بودند . حضرت زهرا عليها السّلام يك سوم ديگر از آن پشم را رشت ، و يك صاع ديگر از آن جو را ، آرد كرد و پنج گرده نان از آن آرد تهيه كرد . پس از آنكه حضرت على عليه السّلام از نماز با رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله بازگشت و در كنار سفره كه تمامى آن سفره را پنج گرده نان جو ، براى پنج نفر ، فرا گرفته بود جلوس فرمود ، دست دراز كرد و نانى كه ويژهء آن حضرت بود ( كه خشك بود ) در دست