هنگامى بود كه « ابن عباس » هنوز نابينا نشده بود - « عمرو » گويد : « ابن عباس » از جا برخاست و با آنها همراه شد . در فاصلهاى كه از ما كناره گرفتند مطالبى را به اطلاع وى رسانيدند كه ما از چگونگى آن بىخبر بوديم . پس از اتمام گفتگو ، « ابن عباس » در حالى كه گوشهء عبايش به زمين كشيده مىشد ، برگشت و با كمال ناراحتى و اظهار تأسف گفت : اينان از مردى نكوهش مىكردند كه ده خصلت ويژه ، خدا به وى عنايت فرموده است . از بزرگوارى نكوهش مىكردند كه رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله دربارهء او فرمود : دلاورى را به كارزار مىفرستم كه خدا او را خوار نمىسازد و خدا و رسول را دوست مىدارد و گفته است در هنگامهء نبردى بود كه رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله در محل رفيعى قرار گرفت و به اطراف نظاره كرد و فرمود : على كجاست ؟ در پاسخ گفتند : در آمادهگاه مشغول آسيا كردن است ! فرمود : مگر ديگرى نيست كه عهدهدار كار او باشد . ( گفته است ) حضرت على عليه السّلام دچار درد چشم بود و در حالى كه از درد چشم ، جائى را مشاهده نمىكرد بحضور رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله شرفياب شد ، پيغمبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله آب دهان مباركش را در ديدگان او ريخت ، بلافاصله بهبودى يافت سپس رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله پرچم اسلام را سه بار به اهتزاز در آورد و آن پرچم را در اختيار حضرت على عليه السّلام در آورد ( گفته است ) به فلان كس سورهء توبه را داد تا بر مشركان تلاوت كند ! طولى نكشيد على را گسيل داشت تا سوره را ، تلاوت كند و فرمود : كسى شايسته است اين سوره را بر مشركان تلاوت كند كه از من است و من از او مىباشم ( گفته است ) پيغمبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله به عموزادگان خود گفت : كداميك از شما با پيشنهادهاى من موافقت مىكنيد تا در دنيا و آخرت دوست من بشمار آييد ؟ اين سخن را پيغمبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله در حالى ايراد كرد كه حضرت على عليه السّلام در كنار آن حضرت جلوس فرموده بود . هيچيك از حاضران پاسخى ندادند بلكه از پاسخگوئى امتناع ورزيدند . حضرت على عليه السّلام پاسخ داد : من دوستدار دنيا و آخرت تو مىباشم و ولايت شما را در هر دو سرا مىپذيرم .