پدرش نقل كرده است كه وى نماز بامداد را با رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله بجاى آورد ( تا آن جا كه گفته است ) پس از پايان نماز ، مردم يكى بعد از ديگرى ، بحضور مىرسيدند و دست مبارك آن حضرت را به صورتهايشان مىماليدند . من هم پيش رفتم دست مبارك آن حضرت را به صورتم كشيدم ، آن را سردتر از برف و خوشبوتر از مشك يافتم .
[ سنن دارمى 1 / 31 ] به سند خود ، از مردى از « بنى حريش » نقل كرده است كه گفت : در هنگامى كه « ماعز بن مالك » به امر رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله رجم مىشد ، من به اتفاق پدرم در آنجا حضور داشتيم . به مجردى كه سنگى برداشتم تا وى را رجم كنم ، حالت وحشتى به من دست داد و رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله براى برطرف ساختن خوف و ترس ، مرا در بغل گرفت و عرق زير بغل مباركش ، روى من ريخت ، احساس كردم بوى عرق مباركش ، مانند مشك ناب است .
[ سنن دارمى 1 / 32 ] به سند خود ، از « جابر » نقل كرده است كه هر گاه رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله از يكى از كوچه‌هاى مدينه عبور مىكرد و كسى كه به دنبال آن حضرت در حركت بود ، احساس خستگى نمىكرد و متوجه بود كه اين آرامش ، از بوى پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله است كه به مشام او مىرسد .
[ تاريخ بغداد 5 / 23 ] به سند خود ، از « ابو هريره » نقل كرده است كه گفت :
مردى حضور مبارك رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله آمد ، عرض كرد يا رسول الله ، دخترم را به ازدواج همسرش درآورده‌ام ، در اين رابطه از شما تمنّا دارم كمكى به من بنماييد .
رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله فرمود : اكنون ، پولى ندارم تا به تو كمك نمايم فردا نزد من بيا و شيشه‌اى سرگشاد و شاخهء درختى هم ، همراه خود بياور . طبق دستور قبلى ، آن مرد با آوردن شيشه و شاخهء درختى ، به حضور مبارك شرفياب شد . حضرت رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله شيشه را از وى گرفت و از عرق دست مبارك خود ( از آرنج تا سر انگشتان ) ، آن شيشه را پر كرد . و در اين رابطه فرمود : به خانوادهء خود دستور بده

33