شنيدن ماجراى سفر رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله دعوت كرد . دعوتشدگان ، از هر طرف ، براى شنيدن ماجراى سفر پيغمبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله ، هجوم آوردند و سراسر مجلس ، مملوّ از جمعيّت شد . وقتى همگان در برابر پيغمبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و « ابو جهل » كه صدر مجلس كه ويژهء اين دو تن بود ، قرار گرفتند ، سكوت ، همگى را فرا گرفت . « ابو جهل » سكوت مجلس را در هم شكست و خطاب به رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله ، گفت : آن ماجرا را كه برايم گفتى ، حالا براى قوم خود نيز بازگو كن !
رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله فرمود : ديشب مرا به معراج بردند . سؤال كردند : تا كجا ؟
فرمود : تا « بيت المقدس » . اضافه كردند : پس از مراجعت از سفر ، بامداد امروز ، خود را در ميان ما يافتى ؟ فرمود : آرى . در اين هنگام حاضران در مجلس به دو دسته تقسيم شدند ؛ دسته‌اى كه سخن پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله را تصديق مىكردند ، دست دادند و دسته ديگر كه سخن پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله را تكذيب مىكردند ، دست روى سر گذاشتند و پرسيدند : آيا مىتوانى مسجد بيت المقدس را آن چنانكه مشاهده كرده‌اى ، براى ما بيان فرمائى ؟ ! قابل توجه اينكه در ميان حاضران ، بعضى بودند كه به بيت المقدس رفته و مسجد بيت المقدس را از نزديك ديده بودند و از چگونگى آن اطلاع كامل داشتند .
رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله فرمود ، به مجردى كه تصميم گرفتم شرح مسجد بيت المقدس را براى آنها وصف كنم ، به گمانم رسيد ؛ ممكن است پاره‌اى از آنچه را ديده‌ام ، از خاطرم پوشيده باشد . ناگهان موانع برطرف شد و مسجد بيت المقدس را همچنان كه از نزديك مىنگريستم شرح دادم و تمام جزئيّات مسجد را براى آنان ، بيان كردم ، تا آنجا كه حاضران گفتار مرا تصديق نموده و سوگند ياد كردند ، آنچه را كه بيان مىكنى ، همه مطابق با واقع و راست است

198