تعالى شرفياب شدم ، و درخواست كردم تا از نمازها بكاهد . خداى تعالى ده ركعت نماز را تخفيف داد . در بازگشت دوباره با موسى عليه السّلام ملاقات رخ داد و جريان تخفيف را به او گفتم . موسى عليه السّلام گفت : بار ديگر ، با حق تعالى ملاقات كن و درخواست كن تا در ركعات نماز تخفيفى بدهد . اين بار هم بحضور حضرت حق تعالى رسيدم ، ده ركعت ديگر تخفيف داد تا به پنج وقت نماز منتهى شد . باز هم موسى عليه السّلام پيشنهاد كرد بازگرد و درخواست تخفيف كن ، به دليل آنكه خداى تعالى به بنى اسرائيل دستور داد دو ركعت نماز بگزارند ، آنان به انجام آن نپرداختند ! اين بار هم بحضور پروردگار شرفياب شدم و درخواست تخفيف كردم . خداى تعالى فرمود : از روزى كه آسمانها و زمين را آفريده‌ام ، بر تو و بر امّتت ، پنجاه ركعت نماز واجب كرده‌ام . اينك ، پنج وقت نماز در برابر پنجاه ركعت نماز است . خود و امّتت به انجام آنها بپردازيد . آنجا دانستم كه بجاى آوردن پنج وقت نماز ، از سوى پروردگار حتمى است و تغيير و تبديلى در آن نيست . در بازگشت كه با موسى ملاقات دست داد ، جريان را بازگو كردم . موسى عليه السّلام براى آخرين دفعه مرا وادار كرد كه بار ديگر بحضور برسم و درخواست تخفيف كنم ، نظر به اينكه متوجه شدم پنج وقت نماز ، واجب است پيشنهاد او را نپذيرفتم و براى تخفيف نماز ، ديگر بسوى حق تعالى بازنگشتم .
[ تاريخ بغداد 5 / 13 ] به سند خود ، از « ابو هريره » روايت كرده است ، « ابو هريره » از پيغمبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله شنيد كه مىفرمود : شبى كه به معراج رفتم ، « جبرئيل » مرا به « سدرة المنتهى » رسانيد و در آنجا ، مرا در درياى نور فرو برد و خود از من كناره گرفت ، به « جبرئيل » گفتم : اى دوست من ! در چنين مكانى كه از هر جهت به تو نيازمندم ، چرا از من كناره مىگيرى ؟ در پاسخ گفت : اى محمّد ! در جائى قرار گرفته‌اى كه هيچ پيغمبر مرسل و فرشتهء مقرّب ، تاب و توان توقف در آنجا را ندارد ! تو ، به خداى تعالى ، نزديكتر از زه كمان به كمانى ! در آن حال ،

196